یکشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۰

ما فرزندان ایرانیم - گیل آوایی




شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۰

وای وطن - گیل آوایی




چه گویمت که دل از روزگار خونین است
به هرکجا که روی کوله بار ِ ما این است
در هر سرای وطن، سربدار بر دار است
دل از ضحاک ِ زمان زخم آجین است
بگوببارد از این روزگار تیر بلا
که جرم ِ ما به وطن باری مهر آیین است
گیل آوایی

چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۰

اگر انفجار پالایشگاه آبادان نیروگاه اتمی بوشهرباشد چه می کنیم؟- گیل آوایی

مدیریت یک اصل دینی نیست بلکه انسانی و همین جهانیست

نیروگاه هسته ای فوکوشیما-ژاپن، پیش از فاجعه
نیروگاه هسته ای فوکوشیما -ژاپن، پس از فاجعه

حکومت الله بختکی اسلامی که به هیچ بنی بشری حساب پس نمی دهد و مشروعیتش را نه از مردم بلکه از صاحب زمان همیشه غائبش و دین سراپا تناقض و تضاد و نفرت و انتقام می گیرد، مدیریتش را هم از همان نگاه با همان منطق ِ بی منطقی و از همان سلام و صلوات می گیرد اما اساس و اصل مدیریت برآیند دانش و آگاهی ِ این جهانی و کاملن زمینی و مستلزم دانش و آموزش و باورهای علمی است و یکی از پایه های آن نیز مدیریت خطر یا همان ریسک مانیجمنت است که در ایران بلا زده ی ما نه تنها محلی از اعراب ندارد بلکه در بی مسئولیتی محض با ریاکاری ذاتی حکومت اسلامی به جنگیر و رمال از همان نوع نماز باران و دعا برای حل معضل بیکاری، لابه می شود. ( ساده ترین پرسش در مقابل چنین نگاهی به مسئله این است که برق تولیدی با چنین سرمایه گذاری نجومی، منطقیست!؟

نیروگاه هسته ای چرنوبیل پس از فاجعه
خطرهای وجود چنین نیروگاه با چنین مدیریتی! چه می شود!؟ کدام مردم و سرزمینی تاوانش را می دهند!؟ آیا دنبال کردن چنین مسیری با چنین ویژگیها و نمونه های هشدار دهنده، مسئولیت یا بی مسئولیتیست!؟


یکی از آثار فاجعه  انفجار نیروگاه هسته ای چرنوبیل
حکومتی که از تامین نان مردم عاجز است و پرده بکارت هم از چین وارد می کند! آیا صلاحیت چنین صنعت حساس و نیروگاهی را دارد!؟)>>>ادامه>>>

دوشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۰

ما فتنه گریم فتنه گریم فتنه گراییم - گیل آوایی

ما فتنه گریم فتنه گریم فتنه گراییم
ساندیس نخوریم رهبر قاتل نستاییم

نه هاله نوریم وُ نه دزدیم وُ نه رمال
جنگیر نئیم، منکر عمامه عباییم

ما فتنه گران دلشده ایم عاشق ایران
از بهر وطن مشت ِ گره کرده براییم

زآندم که خرافات ِعرب آفت ِما شد
بر اهرمنان فتنه گریم فتنه سراییم

با صاحب و با نائب ِمشتی خر دجّال
در جنگ و ستیزیم و ستیزانه صلاییم

ایران وطن ماست بجنگ تا که بجنگیم
در جنگ شما بی وطنان تیرِ بلاییم

ما فتنه گریم فتنه گریم فتنه گراییم
ایرانوطنیم، فتنه ی کابوس ِ شماییم

جمعه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

در حاکمیت جن گیران و رمالان، از مرده هم صدایی آید، عجیب نیست - گیل آوایی

بارها فریاد کرده ایم که اصلاح طلب و اصول گرا و روشنفکر دینی و تاریک فکر دینی مردگان متحرکی هستند که هزار سال تاخیر در زاده شدنشان است اما باز دیده و شنیده ایم که جمعی تباهی و تحجر و خرافه ی این حشرات را بزک کرده و در قالب سفسطه های فلسفی/عرفانی به متوهمان ِ خدامست می فروشند و باز عریانتر، نکبت و شوربختی و سیه روزی ِ ما در زمان کنون که در چنبره ی خونبار حکومت اسلامی دست و پا می زنیم و قربانی می دهیم و دارها از سربداران سرزمین ما در کوی و برزن میهن مان برپاست و عجیب تر که از پی بیش از سه دهه از حاکمیت خونبار و تجربه هولناک همین اصلاح طلب و اصول گرا و روشنفکران دینی و تاریک فکران دینی، باز با وقاحت مشمئزکننده ی ذاتی شان، فریب و ریاکاری بر سرمان آوار می شود. از جمله ی این فریبکاری ها دو روی یک سکه ( بخوانش یک تکه.....) است که خاتمی ها و احمدی نژادها به عیار بیت مافیایی خامنه ای تنور ماندن این جانیان بر اریکه قدرت را داغ می کنند>>> ادامه>>>

فریاد از بیداد

فریاد از بیداد، ویدئو کلیپی اعتراضی و افشاگرانه است که به همه دلشدگان ایران پیشکش می کنم. موسیقی متن بخشهای درآمد، نغمه، جامه دران از نی نوا، اثر جاودانه استاد حسین علیزاده است که همراه عکسها از اینترنت برگرفته ام
فیلم ِ پس از اعدام برادران فتحی در اصفهان نیز از اینترنت برگرفته شده و برای بکارگیری در این ویدئو کلیپ آن را ویرایش کرده ام
با مهر
گیل آوایی



جمعه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۰

یار ِدلسوخته ای کو که غم ما ببرد - گیل آوایی

یار ِدلسوخته ای کو که غم ما ببرد
زخمه ی تار و نوایی که به یغما ببرد

آتشی در دل ِما شعله کشان می خواند
باده ای آر که دیوانه ی شیدا ببرد

جان به لب خسته از این دشت بلاییم دریغ
یار دریا دل ِ ما نیست به دریا ببرد

رند ما را که به زخم دلمان مرهم بود
همرهی باید از او دل به شکیبا ببرد

نه سبوییست نه یاری به فغان آمده ایم
دیده خشکیده چرا آه و دریغا ببرد

مطربی بود و هم آوایی جانسوز، چه شد
آنکه با نای و نوایی غم دلها ببرد

اشک می آید و گه گاه به نازی برود
دیده دریا نشود تا همه غمها ببرد

نازنینا به هوای دل غمگین بنواز
دلنوایی که سکوت تن و تنها ببرد

گیل آوایی به غم خویش فغان کرد ولیک
آتشی نامد از آن تا زتو سرما ببرد

گیل آوایی

ریاکاری اسلامی و جنگ گرگها، برای ایران و ایرانی نیست - گیل آوایی


گفتن ندارد که حکومت اسلامی با خون و سرکوب و بحران بر سر کار است. ریاکاری و دروغ و خرافه، بدیل ِمشتی خرافه مست ِبی ریشه ایست که از یک سو خون شریفترین فرزندان این آب و خاک می ریزد و از سوی دیگر دار و ندار ما را به تاراج می برد.
جنگ زرگری و چالشهای دروغین و خود آفریده ی حکومت اسلامی جز ریاکاری مشمئزکننده برای انحراف افکار عمومی نیست که در دل آن سهم بیشتر از دیگری داشتن در قدرت و غارت بیشتر ثروت ملی ایران نهفته است. بحث امام زمان و ولایت فقیه و قرآن و اسلام حرفهای صد من یک قازیست که به کار ِ ساندیس خورهای حکومت می آید.>>>ادامه

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۰

نجوا - گیل آوایی

نجوا
گیل آوایی
10 مه 2011

دردهایت را بگو
به اندازه ی همه ی جهان می شنوم
می دهمش دست دوری و دلتنگی
تا بپوکد

آخر بار کجا بود
آه کشیدی
آه....ناله های پیرزنی بیاد دارم
که نه خدا می دانست
نه دخل و دخیلی
ناداری اش تاخت می زد بی امان

دوشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۰

پاره سروده هایی از تاسیانه های گیل آوایی

شامگاه روز دوشنبه 9 ماه مه 2011 به ساحل دریای شمال رفتم و دلدادگی ساحل و دریا بود با کرانه ی دلبربایانه ای که کمتر پیش آمده چنین آفتاب نشین را به تماشا نهد. تلفن همراهم را در آوردم و 70 عکس از این گشاده دستی طبیعت ِهمیشه یار، گرفتم. برای قسمت کردن این حال و هوا با همه، برآن شدم تا این ویدئو را تنظیم کنم. برای رنگ آمیزی چنین حال و هوایی، پاره سروده هایی نیز از کتاب تاسیانه هایم را همراه کردم با چهار پاره پیانوی خوابهای طلایی استاد جواد معروفی
هرچه هست شاید حالی بگیراندو لختی از تب و تاب روزگار بکاهد
با مهر
گیل آوایی




شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۰

چو باده می شکفی شب شبانه ام سازی - گیل آوایی

چو باده می شکفی شب، شبانه ام سازی
چه گویمت که خیالی، بهانه ام سازی

به چشم تو نگرم راز دل زبانه کشد
به موی جنگلی ِ تو، ترانه ام سازی

چه بوده ای که به جانم فکنده ای آتش
بیایی در بر من بی کرانه ام سازی

تو راز دل به نگاه غزل چو می خوانی
غزل غزل به تغزل چنانه ام سازی

ترا چه گویم از این بی قراری دل وای
بیا به خرمن جانت جوانه ام سازی
تو آفتاب بهاری جوانه ام سازی
دو چشم مست تو راز شبانه می داند
که با فسون ِ نگاهت عاشقانه ام سازی

ز زخمه زخمه تار با تو می کنم پرواز
به شور و دشتی نگارا چغانه ام سازی

تو باده ای تو شرابی تو عشق و آوازی
تو واژه واژه بهاری که دانه ام سازی

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۰

برظهور صاحب و نایب امامش دیده ام

پیشاپیش بگویم که انگیزه ی سرایش این غزل/طنز فقط و فقط سیاسی و همه ی حکومت اسلامی بی هیچ استثنائیست
. بجای دیده ام خودتان کلمه مورد نظر را جایگزین نمایید چرا که به احترام خواننده اینچنین نوشته ام
.
برظهور صاحب و نایب امامش دیده ام
بر چنین عمامه و صاحب زمانش دیده ام

گر امامت اینچنین الهام گیرد قعر چاه
بر امام و جمکران اهل وُ عیالش دیده ام

دولتی کز هاله ی نور و جهالت گشته کور
بر رئیس و رهبر و هم خبرگانش دیده ام

مجلس صاحب زمانی شُو°ر ِمشتی جاکش است
بر چنین شور و نواله گیر ِ خوانش دیده ام

ای دریغا آن نمک کوری که رهبر گشته است
بر تمام ریش و عمامه عبایش دیده ام

آن که اهل خوردن ساندیس و مزدوری بُوَد
بر حضور و بر ظهور غائب عیانش دیده ام

او که نام آیت الله بر خود داده است
بر مرید و بر مراد، ایل و تبارش دیده ام

گیل آوایی ناز شصتت قاتلان را تاختی
باری با بانگ بلند گو که تمامش دیده ام

گفتن ندارد که منظور از دیده ام چیست! خواننده ی آگاه را اشاره ای بس است!!!!!ا


سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۰

بیا که داد خود از روزگار بستانیم - گیل آوایی


بیا که داد خود از روزگار بستانیم
بهار خود زدل بی بهار بستانیم

چنین اگر گذرد روزگار خونین دل
جهان زراه و ره بی قرار بستانیم

بیا زمین و زمان را فرو بریزانیم
نگردد ار به دل ما دمار بستانیم

گناه ماست اگر ابلهان سر کارند
بیا بیا که حکومت ز هار بستانیم

تو یار وُ همره رزم ِهماره، برپاخیز
که وقت رزمِ دگرشد شرار بستانیم

هوار جنگلی ِما شکوفه باران است
بیا وطن ز اهریمن نابکار بستانیم

اگر فراموشم کنی، مجموعه شعرهایی از پابلونرودا- گیل آوایی

اگر فراموشم کنی، مجموعه پنجاه شعر از پابلو نرودا

در پیشگفتار این مجموعه می خوانیم:  بی آنکه بخواهم بنای ترجمه شعرهای نرودا را  داشته باشم شعر ِ" اگر فراموشم کنی " If you forget meاز پابلو نرودا را خواندم. میانه ی خواندن ِشعر بودم که وسوسه ی برگردان آن به فارسی به جانم افتاد و همین مرا کشاند تا آنجا که گشتی در شعرهای پابلو نرودا زدم و نیز بیشتر سر در آورم از آن تا که کارم درآمد و چون تب شعری که سراغ آدمی بیاید، رها نمی کند، به ترجمه شعرها پرداختم تا آنکه آتش آن در جان من فرو نشست.
در ابتدای کار حس کاملن وارونه ای از نرودا داشتم به این معنی که برای ما با غنای ادبیاتمان و شاعرانی که اصولن جایگاهشان به باور این قلم بسیار فراتر از نروداهای مشهور ند، چنین شعرهایی نمی تواند جاذبه ای ادبی، فرهنگی، فلسفی و عرفانی داشته باشند اما هرچه که پیش رفتم از نگاه آغازین دور شدم و ظرافتهای انسانی و فکری نرودا مرا برد با حال و هوایی که در شعرهایش قسمت کرده بود.
نتیجه کار همینی است که می خوانید. اما این را دوست تر دارم بگویم که پابلو نرودا پیش از اینکه بخاطر شعرهایش در جایگاهی که قرار گرفته، باشد، بخاطر بینش چپ و فرهنگ همزمانی نرودا با چنان بینشی و صد البته همسویی و همراهی اش با مبارزات مردم شیلی و پیروزی سالوادور النده و سپس کودتای آمریکایی، اورا بیشتر  به محبوبیتی که می شناسیم، رسانده است.
گفته اند که شاملو نرودای ماست اما باید گفت که نرودا شاملوی اسپانیایی زبانان بویژه آمریکای لاتین است. می خواهم بگویم که شاملو بسیار فراتر از او بلحاظ ادبیات و فرهنگ قرار دارد. اگر چه همواره و نیز در برخی از اشعار نرودا حسی داشته ام از اینکه شاملو شعرهایش باید ناشی از اقتباس با الهام گرفته از همین ادبیاتی باشد که نرودا یکی از نمایندگان آن است. 
به هر روی، در ترجمه تلاش کرده ام تا بیشترینه کوشش و تمرکز من روی اصالت و امانتداری متن اصلی شعرها باشد یعنی برای اینکه شیواتر یا زیباتر یا خواندنی ترش کنم، بخواهم به آرایه ها و افزودن واژه ها بپردازم که آن را نه پسندیده ام و نه اصولن موافق چنین دخل و تصرفهایی هستم، به یک سخن، دور شوم از آن اصلی که بوده است. از دیگر سو بیشتر دلم می خواسته است که شعر نرودا همانی باشد که خواننده ی آن می خواند نه اینکه تزیینهایی برون از اصل شعر به آن افزوده شده باشد. زبان نرودا در شعر یکی از دیگر پایه های دقت من بود که برای سلیس تر کردن متن، نخواسته ام تغییر دهم و کوشیده ام همان زبان را در متن فارسی اش نیز حفظ نمایم.
ترجمه شعر هم که هرچه بخواهی باز به یک متن فراگیر و یگانه نمی رسی و در تفسیرها و برداشتها و حال و هوای متفاوت، ترجمه نیز می تواند متفاوت باشد از اینرو بخود نهیب زدم که همان روال آغازین ترجمه را در سراسرِ کار در نظر بگیرم و با حس هرچه بادا باد رفتم.
در بخشی از شعرها عنوان غزل با شماره لاتین ( Sonnet LXXXI )  مشخص گردیده بود که برای پرهیز از اشتباه خواننده با توجه به غزل و شناخت و انتظاری که ما از غزل داریم، بسیار دور از آن فرم و شیوه ی سرایشی است که در اینگونه شعرهای نرودا بود به همین دلیل بجای غزل عنوان پاره شعر را بر آن نهاده ام اگر چه با همان عنوان نیز اصل شعر خوانایی با آن را نداشت بدین معنی با تعریفی که از( (Sonnet بدست می دهد، نبوده به همین دلیل عنوان پاره شعر را مناسبتر یافتم.
نکته پیش از آخر اینکه تمام شعرها را با متن انگلیسی آن گذاشته ام تا هم مقایسه ای مستقیم به گاه خواندن شعر مقدور شود و هم اینکه برای شاعران جوان و سرایندگان شعر با سبک و سیاق غربی یا به دیگر سخن، جهانی، مورد استفاده قرار گیرد.
نکته ی پایان و خاصی که دلم می خواهد در اینجا بنویسم این است که ویرایش این مجموعه شعر را مدیون تلاش و یاری بی دریغ مژگان قوامی هستم که صبورانه به ویرایش این شعرها پرداخت. در همینجا از مهربانی و شکیبایی ایشان صمیمانه سپاسگزاری کرده و این مجموعه را به خود او پیشکش می کنم.
با مهر و احترام
گیل آوایی
اردیبهشت 1390
هلند
Sonnet غزل ، غزل يا قطعه شعر 41 سطري