سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۷

ایران، ایران ِ ماست

بر ما
صلیب فقر
یکسان کشیده اند
هر فاجعه
که گذر کرد زخاک ما
باری
ترا
مرا
همه را داغ داغ کرد

جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۸۷

وقاحت چاقوکشی رئیس جمهور یا رئیس جمهور چاقوکش!

نوشتاری تازه از این قلم که برای خواندن آن همینجا کلیک نمایید.
.
.

سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۷

یک یاداشت

داشتم در بایگانی کارهای نیمه تمامم می گشتم که به یک یاداشت برخوردم و با اسم " جهاندار " در بایگانی ام مانده بود. بازش کردم و دیدم که یکی از آن فریادهای من است. ناتمام مانده بود و ننوشتم اش تا این لحظه که دوباره بازش کرده ام و به همانصورت در اینجا می آورم:

" جهاندار "


علیزاده با " نی نوا " یش مرا در خلوتی که کرده ام یاری می دهد و سی سال جنایت و تاراج را با هر زیر و بم نوایش پی می گیرم.
بی آنکه در حال و هوای دلتنگی خاک و دیار و یاران باشم، به خاطره ای کشیده می شوم که تازه یکی از یاران در زنجیر بصورت مشروط ازاد شده بود. دبیری که از سر کلاس دستگیر شده بود و به اوین برده شده بود.
آزادی اش مشروط بود و معرفی هفتگی داشت، اینکه هر هفته می بایست به یکی از محلهای سربازان صاحب زمان می رفت و جنایتشان گواهی می داد. و در چنان بگیر و ببند دهه شصت، قرار دیداری ضروری آمد. شبی بود و هوای بارانی گیلان. ماشینی دست و پاشد و قرار هم برقرار.

رباعی 2

با هر نفسی نـــــــــام ترا می خوانم
با حال و هوای سبزه ها می خوانم
در جان منی تو با منی همچو بـــهار
آواز بهارم چو تـــــــــــرا می خوانم
....
بنگر زتو من همچو بــــــــهاران سبزم
در جنگل گیسوی تو بـــــــــاران سبزم
سبزم زتو من، تا که شدم عاشق مست
مستم زتو من، چو سبزه زاران سبزم
.

رباعی

غمواژه خاک ما فراوان است وای
داغ دل ما بـَر زهزاران است وای
هرجای وطن سوگ سیاووشان وای
فریاد زخاوران هَزاران است وای
....
سبز است بهار و رزم جانان یاران
سرخ است وطن ز خون یاران یاران
برخیز وطن ز زخم این اهرمنان
می خواندمان چو سر بداران یاران
.

پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۷

7......

یورش گردبادانه ی کدام وسوسه بود
خرمن آرام و رام
به آتش نشستن
که
دود ِ داغ ِ اینهمه بی قراری
درپیچ و تاب ِ انبوه
دیوانگی می کارد
دیوانه وار
هوار

دوشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۷

6......

دست بردار که دار
بودن
و نبودن
بودن باختگانند
به تماشا!
....
داد از بیداد!
خودکرده را چه تدبیری!؟

هستم


هنوز پیدا نشده ام
کجایم!؟ نمی دانم!
ولی می دانم
هستم

لج

مرگ می شمارم
تا بخواهی
خیال می بافم
نسل از پی نسل

من
قاموس آزادی
به هزار سخن سروده ام
یک به یک
هوار هزاره های جهان پُرکُن

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۷

شاخکهای حسی

داستان شاخکهای حسی با فورمات پی دی اف که کتاب آن در سال 2007 منتشر شده است، برای دوستان در پیوند زیر نیز بطور کامل گذشته شده که در صورت تمایل برای خواندن یا پیاده کردن آن همینجا کلیک کنید

دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۷

دعوا

شریف دست تو جیبش نکرده، احمد مثل گربه ای که ترسونده باشنش، از جا می پره. بهرام چارپایه رو بلند می کنه. سد علی با وحشت شروع میکنه به داد زدن:
- یا زهرا یا حسین ...
شراره با چادر مادرش پا برهنه تا وسطای کوچه می دوه، با گریه داد میزنه:
- داداش...داش.... مامان غش کرده تو حیاط....
شاه غلوم به سر کوچه نرسیده هوار می کشه:
- بی انصافا یه آجان خبر کنید چرا هیشکی تکون نمی خوره...
علی گدا که نون نذری رو داره سق می زنه، پچ پچ کنون میگه:

براستی تعفن فرهنگ قهقرایی حکومت اسلامی تا کجا باید باشد که مردمی به دفاع از اخلاق و فرهنگ و زندگی انسانی خویش بر خیزند!؟

انتشارنوشتاری تازه که برای خواندن آن همینجا کلیک کنید

شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۷

روزبارانی

روزبارانی
ساحل خموش و من و دریا
خاطره شمردیم به موج
پرنده ای
پرکشید و گفت:
امروز یادتان باشد