بی حرف
گیل آوایی
15 سپتامبر2009
چه بی رمق تاب می خورد این آخرین نفس
در تب اندوهی
که سیلاب رنگ می بازد
طوفان از گذر کدام خوش خیالی
وام گرفته ای
آی
که زلالی نگاهت دیریست
جولانگاه حقیرانه ی صید نابگاهیست
ویرانگر
می دانی
هنوز در آینه و آب
ترا به هزار راز دلتنگیهام
می نشینم
گیل آوایی
15 سپتامبر2009
چه بی رمق تاب می خورد این آخرین نفس
در تب اندوهی
که سیلاب رنگ می بازد
طوفان از گذر کدام خوش خیالی
وام گرفته ای
آی
که زلالی نگاهت دیریست
جولانگاه حقیرانه ی صید نابگاهیست
ویرانگر
می دانی
هنوز در آینه و آب
ترا به هزار راز دلتنگیهام
می نشینم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر