چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۹
چهارشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۹
برگردان فارسی: کاله گب = گپ زدنِ بی پیوند! - گیل آوایی
کاله گب/گیلداستان-گیل آوایی
سه شنبه ۱۷ تير ۱۳۹۹ - ۷ ژوييه ۲۰۲۰
برگردان
فارسی:
کاله
گب = گپ زدنِ بی پیوند!
1
روبرت:
-
ماریا!
ماریا:
-
ها!
-
اگه بمیرم چه کاری می کنی؟
-
من!
-
آره.
ماریا
همچنان که نگاهش به اوست فکر می کند و لحظه ای بعد می گوید:
-
اون عکسی که با هم داریم بزرگش می کنم می زنم
دیوار اتاق!
-
کدوم
عکس؟
-
بودن زی!؟
-
آره. همون که سه تا کشور .....
-
آه... آره. اولین سفرمون بود!
-
آره
-
خوب که چی بشه بزرگش کنی بزنی به دیوار!؟
لبخندی
می زند. موجی از عشق و مهربانی در نگاهش است. می گوید:
-
می خوام هرشب وقتی بیادت شراب می نوشم بتهون گوش
می کنم به عکست نگاه کنم با تو باشم
-
دیونه!
سکوت
می کنند. لحظه ای نگذشته ماریا می پرسد:
-
اگه من بمیرم چی کار می کنی؟
-
من!؟
-
آره!
-
به یاد تو میرم یه عشق دیگه پیدا می کنم.
-
خیلی خری!
2
روبرت:
-
ماریا!
ماریا:
-
ها!
-
اگه بمیرم چی کار می کنی؟
-
چی!؟
-
اگه بمیرم چیکار می کنی؟
-
یه نفس راحت می کشم!
-
چی!؟
-
یه نفس راحت می کشم میگم آخش! رفت! راحت شدم!
هر
دو نفر قاه قاه می خندند. میان خنده ماریا
می پرسد:
-
من اگه بمیرم تو چی کار می کنی؟
-
هر شب مهمانی راه میندازم!
-
مهمانی!؟
-
ها!؟ آره!
-
بعد چی؟
-
مست می کنم!
-
بعد چی؟
-
تا دلم بخواد مستِ مست عشقبازی می کنم!
-
خوب حالا چرا نمی کنی!؟
-
آخه!
-
آخه چی!؟
-
آخه تو...
-
من چی!؟
-
آخه با تو دیگه انگار خواهر برداریم!
-
دیوونه!
-
چرا دیوونه!؟
-
دیوونه هم نه!
-
پس چی!؟
-
خیلی خری!
3
روبرت:
-
ماریا!
ماریا:
-
ها!؟
-
اگه بمیرم چی کار می کنی؟
-
عزا می گیرم!
-
بعد چی؟
-
گریه می کنم!
-
بعد چی؟
-
سیاه می پوشم!
-
بعد چی؟
-
عزام تموم میشه!
-
بعد چی؟
-
اشکام تموم می شه!
-
بعد چی؟
-
لباس سیاه هم خسته ام می کنه، درش میارم!
-
بعد چی؟
-
بعد نداره دیگه!
-
یعنی چی بعد نداره!؟
-
یعنی اینکه تو که نیستی بعد هم نیست!؟
-
خلاصه یه کاری باید بکنی نه!؟
-
نمی دونم! شاید یکی پیدا بشه باهاش راحت باشم!
-
مثه من!؟
-
نمی دونم شاید!
-
می تونی!؟
-
آدمی همیشه می تونه! تو نمی تونی!؟
-
من!؟
-
ها تو!
-
خوب تنهایی که ...
-
تنهایی چی!؟
-
شاید ژاکلین تنهام نذاره!
-
اون که همیشه اینجاست!؟
-
خوب همین دیگه!
-
یعنی با ژاکلین هم بله!؟
-
ها! چرا نه!؟
-
چرا ژاکلین!؟
-
پس کی!؟
-
یکیو پیدا کن!
-
برو بابا دلت خوشه ها!
-
دلت خوشه نداره! یک رو پیدا کن خوب!
-
ژاکلین هست که!
-
باز گفتی ژاکلین!؟
-
آره خوب. باهاش راحتم!
-
اِه!
-
آره!
-
با ژاکلین هم یکشنبه ها میای سر خاکم؟
-
من کی گفتم میام سر خاکت!؟
-
خیلی خری!
4
روبرت:
-
ماریا!
ماریا:
-
ها!؟
-
اگه بمیرم چیکار می کنی؟
-
هیچ کاری نمی کنم!
-
یعنی چی هیچ کاری!؟
-
خوب اون وقت من هم مُردم!
-
یعنی چی!؟
-
یعنی اینکه تو بمیری من هم مُردم دیگه!
-
اگه نمردی چی؟
-
خوب یعنی این که...
-
یعنی چی؟
-
یعنی این که دیگه زندگی بی تو، زندگی نیست مُردنه!
مردگی! می فهمی!؟
-
جدی بگو. رومئو و ژولیت بازی در نیار!
-
رومئو و ژولیت نداره! زندگی با تو زندگیه وقتی
نباشی دیگه زندگی هیچوقت اون نیست که با تو بوده.
مکث
می کنند. در سکوتی که هزار فکر و خیال در آن موج می زند به هم خیره می شوند.
ناگهان ماریا می گوید:
-
راستش تا حالا فکرش رو نکردم!
سکوت
می کنند. ماندۀ شراب در پیاله را همچنانکه فکرشان نبوده باشد سر می کشند. ماریا می
پرسید:
-
اگه من بمیرم چی کار می کنی؟
-
نمی دونم!
-
یعنی چی نمی دونی!؟
-
خوب تا حالا همیشه زنده بودی وقتی نباشی اون موقع
نمی دونم چه جوری میشه من چه جوری ام!
-
خوب چه جوری نداره. یه وقت دیدی مُردم! نیستم!،
چی کار می کنی!؟
-
می دونی چیه!؟
-
چی؟
-
آدمی وقتی تو شرایط تازه ای قرار می گیره، یه آدم
همون شرایط میشه. ما آدمها خیلی پچیده ایم!، به این راحتی ها هم نیست. شرایط تازه!،
واقعیت تازه!، نیازهای تازه!، چه می دونم هزار زهرِ مار تازه است که آدم تو اون
شرایط وقتی قرار داره یه تصمیمی می گیره یه کاری می کنه. نمی دونم بخدا چی می کنم!
یه خاکی به سرم می ریزم دیگه!
ماریا
لحظه ای به فکر فرو می رود. نا خودآگاه می گوید:
-
پس خودم باید پیش از مُردن یه فکری برات بکنم. تو
عُرضه شو نداری. نمی خوام وقتی مُردم
دستپاچه بشی یه بلایی سرت بیاد!
-
دیوونه ای! نمیخوای واسه بعد از مرگت هم راحتم بذاری!
-
منو باش!
-
اخه دیگه وقتی نیستی دیگه چی فرق می کنه چی می
کنم یا نمی کنم تو که مُردی!
-
معلومه که واسه ام فرق می کنه!
-
باور کن فرق نمی کنه. اینی که الان داری میگی
واسه اینه که زنده ای. وقتی مردی همه چیز واسه تو مرده است. می فهمی! این چیزها رو
ما زنده ها گیر می دیم. واسه زده ها معنی می ده وقتی آدم مرد مرد. تو هم بمیری
دیگه مردی. همه چیز تو با تو تموم شده است دیگه نیستی که ....بابا مردی مردی دیگه!
با این چیزای زنده ها که کاری نداری!
-
خیلی خری!
5
کسی
نیست.صدایی نیست. حرفی نیست. چراغی نیست و روشنایی ای هم. پنجره ای باز نیست و
پرده ای کنار هم. نه چراغی، نه دری، نه پنجره ای. هیچکس نیست چیزی بگوید. خانه ای خفته
در یک سکوت، تا چه کسی باز بگوید:
-
اگر بمیرم، چه می کنی!؟
همین!
اشتراک در:
پستها (Atom)