پنجشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۷

آی مَردُم

با هر فریادی که بر آوردی
با تو بودم
به هر بیراهه که رفتی و راه از چاه
گفتمت و سرودمت
رفتی به بیراهه و بودم با تو
به هر گام
و مشتت اگر که بود
حتی به نابگاهی
به نابجایی
و فریبی
که سیاهی لشکرش بودی و
شدی و
بودم و شدم با تو
و نالیدم بغض آلودفقر هماره ات را با تو>>>

هوار

نُت ِ بی انقطاع ِ دربدری
سوز ِ ساز ِ خلوت ِ اندوهبار
هوار ِهماره ی با هر آه
یک مشت
یک خشم
از دهان هزاران خونین دهان
داغ و سوگ و سوز و درد
تکرار می کند

نُتی پیدا و گم
گم شدگی کابوس وار ناروا
آه
برای کدام آواز درد
همآوایی
مانده هنوز بجوییم

جویباران ِجاری ِ دریا نشین
طوفان خویش
دریا وار
در خود
واگویا می کنند

وقت است
های
وقت است
سر ریز شدن

ساحل
از سکوت و
سکون و
انتظار
بجان
آمده است

چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۷

عاصی

عاصی ام
عاصی از این همره ِ بی همراهی
گفتمان بی حرف
حرفهایی که پر از بی حرفیست
دلم از خنده ی بی روح گرفت

آه
مردم از رفتن بر جا ماندن
رفتن هیچکسی نیست بجز افسردن
گفتن هیچ کلامی نکند رازی فاش
همه مرموز
همه
رازمدار بی راز

وای
ای هم نفسان
نفسی
مردم ازاین تکرار

ایتا گیلکی غزل

بئ تو شب قاقا بمه دایم ستاره ایشمارم
مئ پیالا پورو خالئ دانه دانه ایشمارم

ایشمارم روز و شبا بئ تو کرامستو خراب
مئ دیله زخمانه مالا پاره پاره ایشمارم

اشکه جا هیستا بمه یاور دیهه مستئ مرا
اشکانا مئ دیمه سر با آهو زاره ایشمارم

سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷

داستان گیلکی

یک داستان گیلکی به نام " پیره زناکه خانه انجیل دار " را در اینجابخوانید

هفت غزل گیلکی

هفت غزل گیلکی با صدای خودم در اینجابشنوید

جمعه، آبان ۰۳، ۱۳۸۷

تحلیلی بر کشتار اهل قلم و روند تکوینی ترور و سرکوب در حاکمیت سیاه اسلامی ایران - گیل آوایی


 این مقاله را در تاریخ 3 آبان ماه1387 در وبلاگم منتشر کردم اما دنبال یکی از کارهایم می گشتم و به آن برخوردم و فکر کردم شاید بد نباشد دوباره آن را در اینجا بیاورم.
تحلیلی بر کشتار اهل قلم و روند تکوینی ترور و سرکوب در حاکمیت سیاه اسلامی ایران
 گیل آوایی
23اکتبر 2007
از زمانیکه حکومت جهل و جنون اسلامی دست به ترور رهبران ترکمن زد و کشتار دهشتناک کردستان را راه انداخت و حتی وزیر بهداشت و درمان کابینه بازرگان را به آن صورت فجیعانه ترور نمود، ترور و حذف مخالف در پهنه سیاسی/اجتماعی ایران اسلام زده، یکی از پایه های اساسی در مسیر  ماندگاری اش در قدرت شد.
و تاکنون از کشتار زندانیان سیاسی، قتلهای زنجیره ای، آدم رباییها و ترور رهبران و شخصیتهای منفرد سیاسی و توطئه قتل نویسندگان فراوان شنیده و خوانده و خون گریه کرده ایم.
بسیارانی در این رابطه نوشته اند و فریادها برآورده اند. و نیز بوده اند و هستند جانباختگانی که ناشناخته مانده اند و در امواج سرکوب و فتل و ترور و کشتار حکومت جنایت و جهل حماسه ها آفریدند  و نامی از آنان نیست. ( اگرچه نام آشنایان فرهیخته نماد و سمبل جنایت رفته بر مردم و سرزمین ماست)
در این نوشتار بر آن نیستم که به زندگی جانباختگان شناخته شده یا ناشناخته ( گمنام ) بپردازم و شمایی از نقش و جایگاهشان در پهنه سیاسی، ادبی و علمی ایران، به دست دهم.
هدفم از پرداختن به این نوشتار جستاری در چند و چون غلتیدن جانیان اسلامی حاکم در مسیر و شیوه ناانسانی کشتار و سرکوب ازاد اندیشان و آزادی خواهان است و نیز کنکاشی در دلیل یا دلایل گزینش خط  جنایتکارانه در حذف نیروهای فرهیخته جامعه ما، آن هم بصورتی مالیخولیایی و دهشتناک  می باشد.
برای باز کردن این مسئله شاید بد نباشد به ساختار فکری و فرهنگی و بینش رهبران حکومت اسلامی و معیارها و اساس تصمیم گیریهای شان برای رهایی از اعتراض و خیزشهای اجتماعی و سیاسی بپردازیم.
در اینکه حکومت اسلامی با یکی از قشری ترین و وامانده ترین تفکر و فرهنگ اسلامی/ سیاسی، قدرت را در دست گرفت، تردیدی نیست. اما برای حفظ قدرت از یک سو و رو برو شدن با معضلات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی همواره با دو انتخاب روبرو بوده است:
- یا به نیازهای ضروری جامعه انسانی امروز ایران پاسخ دهد
- یا بدیلی برای ساختار جامعه مطرح نماید که به موازات آن با غیر از آن مقابله نماید که باسرکوب و جنایت به هر شکل ممکن ناتوانی خویش و دینش را لاپوشانی کند.
در مورد انتخاب اول بی هیچ تردیدی بنابه تفکر و ماهیت ایدئولوژیک و جهان بینی بغایت عقب افتاده حکومت اسلامی، نه تنها قادر به حل معضلات و پاسخگویی نیازهای جامعه نبوده بلکه با ساختار آنچه که وجود داشته نیز ظرفیت کنار آمدن و پذیرش واقعیتها رانداشت.
جهان بینی حاکمان اسلامی براستی در محدوده تفکر خرافه و جهل حوزوی و گذران سالهای طولانی در مغاک هجره ای و سر در لاک خرافه های هزاره گذشته، خلاصه  می شده است. و بر پایه همان بینش و باورها نیز نمادهایی از حکومت طالبانی را شاهد بوده ایم.
اگر حکومت اسلامی می توانست، گر چه تلاش زیادی هم نمود، که مناسبات از نوع طالبان را در ایران برقرار کند، بطور قطع به آن عمل می کرد. همانطور که طالبان در افغانستان با دست بریدن و سنگسار و برخوردهای وحشیانه از نوع مجازات هایی که مو بر تن ادمی راست می شود، امنیت مرگبار را در افغانستان عقب مانده برقرار کرده بود، حکومت اسلامی نیز همان برنامه و شیوه و سیاست کور را پیش می گرفت. تنها بازدارنده و حتی عامل شکست و عقب راندن چنین بینشی در حاکمیت اسلامی، مقاومت دلیرانه زنان و مردان و جانهای شیفته ایران بوده و هست.
حکومت اسلامی در بعد آزادیهای بیان، عقیده و احزاب سیاسی و برابری حقوق زنان و مردان و در یک کلام بنیانهای شناخته شده جامعه انسان امروز، به هیچ وجه توان کنار آمدن نداشت و از همان آغاز قدرت گیری نیز از در ستیز و سرکوب نیروهای سیاسی برآمد تا جاییکه حتی به کشتار کور و غیرانسانی زندانیان سیاسی  در بند نیز پرداخت.
اساس کشتار سیاه و خونبار و غیرانسانی در حکومت اسلامی، ناشی از محدودیت آن  دراندیشه و ناتوانی از یافتن راه حلهای منطقی بوده است.
حکومت اسلامی، در مورد جرم و مجرم و ازادی یا استبداد، تعبیر و قالبهای دینی و ناهمگون با زمان کنون داشته که وقتی در استفتاء ها و چاره جویی های حوزه ای و دینی، جستاری انجام می دهیم می بینیم که با بریدن دست و کور کردن و قصاص و شلاق و سنگسار منکر زندانی کردن و زندان داشتن در حاکمیت اسلامی می شود و از سوی دیگر وقتی در حیطه دانش و آگاهی و صنعت و تولید می رسیم، به چنان تعابیر و تفاسیر ابلهانه ای می رسیم که اصولا اندیشیدن به آن ناباورانه و مضحک بنظر می اید تا چه رسد به اینکه حاکمیت اسلامی بعنوان بدیل اسلامی در مقابل ساختار مدرن یا قابل قبول جامعه امروز بر گزیند و در پی پیاده کردن آن بر ایدکه از آن جمله انقلاب فرهنگی و اقتصاد اسلامی و تکیه بر نظر و رای و هدایت خلیفه وار ولایت فقیه کشیده شود.
شدت سرکوب و کشتار و حذف نیروهای بالنده و مترقی جامعه تناسب مستقیمی به روبرو شدن با مشکلات و معضلات متعدد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی داشته است.
به همان شدتی که فشار بحرانها و چشم انداز وخیم تر شدن آن محسوس تر می شده، سرکوب و ترور و کشتار مخالفان و نیروهای جهت دهنده در جامعه، شدت می گرفته است.
سرکوب نیروها و احزاب و سازمانهای سیاسی و کشتارهای علنی و فاجعه بار دهه شصت، حکومت اسلامی را به روی آوردن به استبداد هرچه لجام گسیخته تر می کشاند تا جاییکه علیرغم نبود عینی و فعال و تعیین کننده احزاب و نیروهای سیاسی در جامعه و نیز سرکوبهای خونین سالهای 1360 به این سو، معضلات بغرنج تر و ناتوانی حکومت اسلامی ملموس تر و محرز تر می گردد.
درهر مرحله از وخامت اوضاع و ناتوانی  حکومت اسلامی در حل آنها، حاکمان اسلامی، هر صدا و حرکت حتی کوچک و منفرد و ناچیز مخالفی را بر نمی تابد. و بر همین اساس  به سرکوب و کشتار و حذف  فرهیختگان،نویسندگان و روزنامه نگاران روی می آورد.
بنابراین حکومت اسلامی همانطور که بیان شد بنا به ماهیت ایدئولوژیک و فرهنگ بغایت واپسگرا هیچ راهی جز سرکوب نمی یابد و در همان راستا نیز تاکنون حرکت کرده است.
از اینرو اگر بخواهیم فهرست وار به این مقوله بپردازیم:
- واپسگرایی و عدم انطباق با زمان کنون،
- ماهیت دینی و ناهمگون با تولید و صنعت و نمادهای مدرن حتی اشکال سرمایداری پس از فئودالیسم،
- ناتوانی در حل معضلات جامعه امروزین
از مشخصه های ذاتی حکومت دینی از جمله حکومت اسلامی است که ناتوانی خود را در پاسخگویی به نیازهای جامعه امروزین و حل معضلات جامعه از هر نظر، با جنایت و ترور و خفقان لاپوشانی می کند.
از دلِ پرداختن به بدیلی که غیرقابل اجرا و پیاده شدن در جامعه ای که مدرنیته را تجربه کرده و حقوق مدنی و شهروندی مناسب امروزین را می طلبد، و ناکامی منطقی و حتی طبیعی! با آمیزه ای از ناتوانی ماهیتی  در چنین برنامه ریزی ها، رسیدن به شرایط دهشتناک سرکوب و خفقان بیرون می آید.
از سرکوب و خفقان و استبداد رو به فزونی بنا به شدت گرفتن طبیعی نیازها و خواست ها و انتظارات جامعه که در پذیرش و تن دادن به بدیل مورد نظر حاکمیت مقاومت می کند،  باتلاقی ایجاد می گردد که کلیت حکومت اسلامی ناگزیر از فرو رفتن هر چه بیشتر در  ان است.
با چنین گذار تجربه کردنها و ناتوانی ها که بتناسب آن حماقت و بلاهت و خرافه جایگزین معیارهای بشدت مورد نیاز جامعه که همانا دانش و مدیریتی کارآمدو آگاه می شود، تا جاییکه حتی تکنوکراتهای سالهای آغازین و میانه نیز در روند مدیریتی حکومت اسلامی تاب نمی اورند، تنها انتخاب برای حاکمیت، سرکوب و تحمیل خفقان و اصرار بر تفکر مالیخولیایی خویش باقی می ماند.
احزاب و نیروهای سیاسی بنا به چند و چون موضع و شیوه برخورد با حاکمیت در نوبت سرکوب قرار می گیرند و مرحله به مرحه با توجه به همان ساختار ماهیتی و ایدئولوژیک دینی و نامنطبق با شرایط کنون، از خطر مبارزه و حضور این نیروها در چرخه سیاسی جامعه رهایی می یابد اما عدم حضور نیروها و احزاب سیاسی، خلائی را ایجاد می کند که روزنامه نگاران و نویسندگان و شاعران و هنرمندان به ناگزیر در مسیر پر شدن خلا فوق، واقع شده و کاربردٍ احزاب سیاسی را می یابند.
حکومت اسلامی ناتوان در حل معضلات و مصّر در تحمیل بدیلهای موردنظرش، شیوه سرکوب احزاب را به نویسندگان و روزنامه نگاران و شخصیتهای منفرد و مستقل نیر می کشاند.
بنا براین حکومت اسلامی در دایره بسته ی تفکر مالیخولیایی و خرافه ای حرکت می کرده و براساس معیارها و تفکر و فرهنگ همان دایره قرار گرفت و مفری نداشت. از همین جاست که ریشه سرکوبها و قتلها و ترورها و آدم ربایی هاتا بدانجا کشیده می شود که هم اکنون گسترده تر شده و به مرز مردم عامه نیز کشانده شده است.
روند سرکوب از احزاب و نیروهای سیاسی به نویسندگان و روزنامه نگاران، از دانشجویان و زنان و معلمان به نمایندگان کارگری و هر صدای معترض در جامعه بسط یافته است.
با چنین روندی، منحنی نمایش حاکمیت اسلامی بر جامعه، سیر ناگزیرش را می یابد تا جاییکه حکومت اسلامی در کلیت خود به چنان مرحله قهقرایی و سیاه و جنایتکارانه می رسد که عملکرد آن باید بعنوان جنایت علیه بشریت شناخته شود.
گذار تکوینی دین سیاسی در حاکمیت، با آنچه که گفته شد و هنوز جنایتهای آن بصورتی دهشتناک تر جریان دارد، به مرحله ای رسیده است که کورتر از هر زمان دیگر و لجام گسیخته تر از هر مرحله از عمر نکبتبارش گلوی ازادی و پیکر زخمی جامعه ما را در چنگ سیاه و مرگبارش گرفته است.
زنده نگه داشتن نام و یاد و خاطر جانباختگان به نوبه خود اهمیت بسزایی دارد اما ریشه یابی پدیده شوم حکومت اسلامی و روند تکوینی جنایت و ترور و خفقان آن، موضوعی است که کمتر از بزرگداشت نام و یاد و خاطره جانباختگان نیست تا از این راه تلاشی بنیادین در جامعه شکل بگیرد که از تکرار تاریخی چنین نکبتبار، پیشگیری شود. بگونه ای که جامعه در مقابل هر حرکت حتی نمادین سرکوب، واکنشی در خور نشان دهد تا حریم انسانی و نمادهای ارزشمند آن از هر یورش و دستبردی مصون بماند.
آنچه که در گذر سالهای سیاه حکومت اسلامی از تیرباران های بی محاکمۀ عادلانۀ سردمدارانِ شاه تا بسته شدن روزنامه هایی از نوع آیندگان، صدای اعتراضی برنیامد و نوبت به بخشهای اساسی ای رسید که میدان ز دست میدان داران ربوده شد! دیگر کسی نمانده بود بر  این بیداد، اعتراض و دادخواهی کند.
به همان میزان که جانیان حاکم بر میهن ما دست به جنایتهای خونبار زدند و باید محاکمه شوند، افکار عمومی و وجدان بیدار جامعه ما نیز باید به نقد و انتقاد کشیده شود که به همان میزان مقصرند در دفاع کردن از آن ارزشهایی که فقدان آن، جامعه ما را به شوربختی جمکرانی و حکومت مالیخولیایی کشاند.
از همین نگاه خونخواهی ایرانیان و به محاکمه کشاندن حکومت اسلامی آمیخته به  افشاگری و هشدار و آگاهی دادن به جامعه  وظیفه ایست که همواره باید گامی همزمان و موازی با یادمانها و بزرگداشتهای یاران پرکشیده که ققنوس وار، عشق به زندگی و نور و روشنایی در سرزمین بلازده مان را، نمادی پایا و ماندگار داده اند، برداشته شود. گامی دادخواه و توانمند که بالندگی فردای میهنمان را از نسلی به نسلی دیگر رقم زند.
جنایتهای رفته بر مردم و سرزمین ما، از اوینهای گسترده در جای جای میهن تا خاورانهای همیشه دادخواه و بخون خفتگان فرهیخته ای که  دشنه آجین و شکنجه شده و بقتل رسیده اند، حلقه های زنجیره ای تکوینی از ناتوانی حکومت جنایتکار اسلامی در پاسخگویی به نیازهای شایسته و بایسته جامعه انسانی است که از نخستین کشتار در کردستان و نخستن ترور در ترکمن صحرا  آغاز و به آدم ربایی ها و قتلهای کور تا کنونی، کشیده شده است، می باشد که با جنایتهایی سیاه و لجام گسیخته لاپوشانی گردیده است. هیچ حلقه ای از این زنجیره به هردلیل و تفسیری، از هم جدا نیست و روندی تکوینی از جنایتهای حاکمیت الله بر سرزمین ماست. پیمان بستن با خود در پیشگیری از  تکرار چنین جنایتهایی، برزگداشت مسئولانه ای در یادمان و خاطر و جایگاه جانهای شیفته در خون تپیده است.
با چنین پیمانی یاد و خاطر همه یاران بخون خفته را گرامی بداریم.

در پایان فهرستی* از جانبختگان کارزار حکومت نکبتبار اسلامی را پیوست می کنم.

با مهر

گیل آوایی
اکتبر 2007
هلند
* برگرفته از:
http://www.iran-3.com/affiche.php?type=messages&id=946

اسامی بخشی از قربانیان قتل های زنجیره ای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در داخل کشور , ذاکری
منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنیاد مستضعفان کار می کرده و فیروزه کلانتری، در 28 بهمن ماه 75 مفقود شدند و جسدشان در 3 اسفند در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد.
3-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نویسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود.

4- مهندس حسین برازنده، مفقود در مشهد. در تاریخ 16/10/73 جنازه او در نزدیکی زندان وکیل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژیم را شرک آلود می دانست .

5- احمد میرعلائی در 2/8/74 به قتل رسید.

6- دکتر فلاح یزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسید. او پزشک حسین علی منتظری بود.

7- استاد سعید سیرجانی، در سال 72 به جرم های مختلف از قبیل، ارتباط با سیا و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر، و در 6/9/73 به دست سعید امامی کشته می شود.

8- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسین مصدق،و نوه محمد مصدق .

9- ابراهیم زال زاده در تاریخ 5/12/75 ناپدید و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند.

10- کشیش دیباج در مرداد 1373 در کرج. 11- کشیش میکائیلیان در کرج ، مرداد 1373. 12- کشیش هاپک هوسپیان ، در مرداد 1373 در کرج.

13- سیامک سنجری ، در 13 آبان 75 ، در سن 28 ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد.

14- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسیده است. 15- علیان نجف آبادی ، در دی ماه 75 مفقود شده است. 16 - امیر غفوری ، در اسفند 75 مفقود شد. 17- سید محمود میدانی ، در فروردین 76 مفقود شد. 18- غفار حسینی در آبان 75 در اصفهان ربوده و کشته شد. 19و20- حمید حاجی زاده و فرزند 9 ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند.

21- حسین سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعید سیرجانی ، او را پس از دستگیری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط یک تصادف ساختگی به قتل رساندند.

22- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در 9/10/1377 به قتل رسید. 23- شیخ محمد ضیایی، امام جمعه بندرعباس در 13/10/1377 به قتل رسید. 25- ماموستا رییعی ، امام جمعه کرمانشاه. 26- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. 27- کاظمی استاد دانشگاه. 28 - پیروز دوانی . 29- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. 30- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. 31- زهرا افتخاری در 1 اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد. 32- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. 33- قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند. 34- حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد. 35و36- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند 75 با ضربات چاقو کشته شدند. 37- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند.

38- خسرو قشقائی. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی در شیراز به قتل رسید.

39- دکتر مجید شریف آبان سال 77. 40- داریوس فروهر، در آبان سال 77. 41- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال 77 با 30 ضربه چاقو. 42 - محمد مختاری در آذر سال 77 به وسیله طناب خفه شد. 43- محمد جعفر پوینده در آذر سال 77 توسط طناب خفه شد.

44- شمس الدین امیر علایی ، هم کار مصدق و اولین سفیر ایران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد 73 در اثر تصادف ساختگی کشته شد.

45 و . 46 – مهندس کریم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند.

47 و 48 – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند. 49- زهره ایزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال 73 کشته شد. 50- دکتر جمشید پرتوی ، متخصص بیماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمینی در 24 دیماه سال 77 در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسید. 51- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. 52- محمد روانبخش ، کشیش ( با نام محمد باقر یوسفی گزارش شده ) در مرداد 73. 53- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92. 54- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسیحی شده ) در مرداد 73. 55 - کریم نور علی ، وی را از ترکیه به ایران آوردند. 56- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسید. 57- عبد الله باک ، 19 ژوئیه 95 در بوکان. 58- عثمان زورایی ، در سال 91 سردشت. 59- احمد فاطمی ، 12 اوت 92 در سر دشت . 61- محمد ناتوئی ، 12 ژانویه 95 در بازپان . 62- علی تالوره ، در ژوئن 92 مریوان . 63 بهروز تقی زاده ، 16 اوت 94 در ارومیه . 64- سراج الدین جاجوری ، 22 اوت 94 در ارومیه. 65- محمد سعید جادری ، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق . 66- جا کرده ، 1 آوریل 95 در باسرمه . 67 - عبدالکریم جلالی ، 21 مارس 96 در کوی سنجق . 68- سالار جلالی ، 1 سپتامبر 92 در نو سود . 69- محمد جلیل ، 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر . 70- رفعت حسینی ، 8 دسامبر 97 در کوی سنجق . 71- الماس خدر ، 1 سپتامبر 91 در اشنویه. 72- محود رحمانی ، 2 ژوئن 92 در پیرانشهر . 73- اصغر رستمی ، 24 اوت 95 در ویلاز رستم .

ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال 67 به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد.


1و2- منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنیاد مستضعفان کار می کرده و فیروزه کلانتری، در 28 بهمن ماه 75 مفقود شدند و جسدشان در 3 اسفند در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. 3-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نویسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود. 4- مهندس حسین برازنده، مفقود در مشهد. در تاریخ 16/10/73 جنازه او در نزدیکی زندان وکیل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژیم را شرک آلود می دانست . 5- احمد میرعلائی در 2/8/74 به قتل رسید. 6- دکتر فلاح یزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسید. او پزشک حسین علی منتظری بود. 7- استاد سعید سیرجانی، در سال 72 به جرم های مختلف از قبیل، ارتباط با سیا و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر، و در 6/9/73 به دست سعید امامی کشته می شود. 8- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسین مصدق،و نوه محمد مصدق . 9- ابراهیم زال زاده در تاریخ 5/12/75 ناپدید و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند. 10- کشیش دیباج در مرداد 1373 در کرج. 11- کشیش میکائیلیان در کرج ، مرداد 1373. 12- کشیش هاپک هوسپیان ، در مرداد 1373 در کرج. 13- سیامک سنجری ، در 13 آبان 75 ، در سن 28 ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد. 14- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسیده است. 15- علیان نجف آبادی ، در دی ماه 75 مفقود شده است. 16 - امیر غفوری ، در اسفند 75 مفقود شد. 17- سید محمود میدانی ، در فروردین 76 مفقود شد. 18- غفار حسینی در آبان 75 در اصفهان ربوده و کشته شد. 19و20- حمید حاجی زاده و فرزند 9 ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند. 21- حسین سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعید سیرجانی ، او را پس از دستگیری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط یک تصادف ساختگی به قتل رساندند. 22- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در 9/10/1377 به قتل رسید. 23- شیخ محمد ضیایی، امام جمعه بندرعباس در 13/10/1377 به قتل رسید. 25- ماموستا رییعی ، امام جمعه کرمانشاه. 26- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. 27- کاظمی استاد دانشگاه. 28 - پیروز دوانی . 29- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. 30- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. 31- زهرا افتخاری در 1 اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد. 32- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. 33- قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند. 34- حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد. 35و36- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند 75 با ضربات چاقو کشته شدند. 37- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند. 38- خسرو قشقائی. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی در شیراز به قتل رسید. 39- دکتر مجید شریف آبان سال 77. 40- داریوس فروهر، در آبان سال 77. 41- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال 77 با 30 ضربه چاقو. 42 - محمد مختاری در آذر سال 77 به وسیله طناب خفه شد. 43- محمد جعفر پوینده در آذر سال 77 توسط طناب خفه شد. 44- شمس الدین امیر علایی ، هم کار مصدق و اولین سفیر ایران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد 73 در اثر تصادف ساختگی کشته شد. 45 و . 46 – مهندس کریم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند. 47 و 48 – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند. 49- زهره ایزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال 73 کشته شد. 50- دکتر جمشید پرتوی ، متخصص بیماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمینی در 24 دیماه سال 77 در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسید. 51- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. 52- محمد روانبخش ، کشیش ( با نام محمد باقر یوسفی گزارش شده ) در مرداد 73. 53- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92. 54- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسیحی شده ) در مرداد 73. 55 - کریم نور علی ، وی را از ترکیه به ایران آوردند. 56- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسید. 57- عبد الله باک ، 19 ژوئیه 95 در بوکان. 58- عثمان زورایی ، در سال 91 سردشت. 59- احمد فاطمی ، 12 اوت 92 در سر دشت . 61- محمد ناتوئی ، 12 ژانویه 95 در بازپان . 62- علی تالوره ، در ژوئن 92 مریوان . 63 بهروز تقی زاده ، 16 اوت 94 در ارومیه . 64- سراج الدین جاجوری ، 22 اوت 94 در ارومیه. 65- محمد سعید جادری ، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق . 66- جا کرده ، 1 آوریل 95 در باسرمه . 67 - عبدالکریم جلالی ، 21 مارس 96 در کوی سنجق . 68- سالار جلالی ، 1 سپتامبر 92 در نو سود . 69- محمد جلیل ، 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر . 70- رفعت حسینی ، 8 دسامبر 97 در کوی سنجق . 71- الماس خدر ، 1 سپتامبر 91 در اشنویه. 72- محود رحمانی ، 2 ژوئن 92 در پیرانشهر . 73- اصغر رستمی ، 24 اوت 95 در ویلاز رستم . ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال 67 به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد. (1) 1و2- منوچهر صانعی کارمندی که بر روی اسناد و مدارک بنیاد مستضعفان کار می کرده و فیروزه کلانتری، در 28 بهمن ماه 75 مفقود شدند و جسدشان در 3 اسفند در حالی که با 13 ضربه چاقو کشته شده بودند، کشف شد. 3-دکتر احمد نفضلی ، محقق و نویسنده ، در راه خانه خود مفقود شد. جنازه او روز بعد در حوالی تهران "کشف شد".جمجمعه اش شکست و استخوان های پا و دست وی از جا در آورده شده بود. 4- مهندس حسین برازنده، مفقود در مشهد. در تاریخ 16/10/73 جنازه او در نزدیکی زندان وکیل آباد کشف شد. او فردی مذهبی که تملق از سران رژیم را شرک آلود می دانست . 5- احمد میرعلائی در 2/8/74 به قتل رسید. 6- دکتر فلاح یزدی که در جلو چشمان فرزندانش به قتل رسید. او پزشک حسین علی منتظری بود. 7- استاد سعید سیرجانی، در سال 72 به جرم های مختلف از قبیل، ارتباط با سیا و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر، و در 6/9/73 به دست سعید امامی کشته می شود. 8- معصومه مصدق،دختر دکتر غلامحسین مصدق،و نوه محمد مصدق . 9- ابراهیم زال زاده در تاریخ 5/12/75 ناپدید و در فروردین 76 به قتل رسید. سینه و پشت او را با 15 ضربه کارد، پاره پاره کرده بودند. 10- کشیش دیباج در مرداد 1373 در کرج. 11- کشیش میکائیلیان در کرج ، مرداد 1373. 12- کشیش هاپک هوسپیان ، در مرداد 1373 در کرج. 13- سیامک سنجری ، در 13 آبان 75 ، در سن 28 ساله گی و در آستانه جشن ازدواج ، کشته شد. 14- خانم برقعی در وزارت اطلاعات قم به قتل رسیده است. 15- علیان نجف آبادی ، در دی ماه 75 مفقود شده است. 16 - امیر غفوری ، در اسفند 75 مفقود شد. 17- سید محمود میدانی ، در فروردین 76 مفقود شد. 18- غفار حسینی در آبان 75 در اصفهان ربوده و کشته شد.


19و20- حمید حاجی زاده و فرزند 9 ساله اش در کرمان ربوده و کشته شدند. 21- حسین سرشار، خواننده اپرا ، به جرم دوستی با استاد سعید سیرجانی ، او را پس از دستگیری مورد شکنجه قرار دادند که براثر آن حافظه خود را از دست داد. وی را در آبادان رها کرده و توسط یک تصادف ساختگی به قتل رساندند. 22- محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس در 9/10/1377 به قتل رسید. 23- شیخ محمد ضیایی، امام جمعه بندرعباس در 13/10/1377 به قتل رسید. 25- ماموستا رییعی ، امام جمعه کرمانشاه. 26- ماموستا فاروق ، امام جماعت در کرمانشاه. 27- کاظمی استاد دانشگاه. 28 - پیروز دوانی . 29- رستمی ، در همدان ربوده و کشته شد. 30- فاطمه قائم مقامی ، به دستور مستقیم فلاحیان کشته شده است. 31- زهرا افتخاری در 1 اسفند ماه سال 76 ربوده و سپس کشته شد. 32- ناصر سبحانی از شاگردان مفتی زاده. 33- قیدی از پرسنل نیروی هوایی جنازه او را که با 30 ضربه چاقو کشته شده بود در سعادت آباد پیدا کردند. 34- حسین فتاپور، آذر 78 ، در برابر خانه اش کشته شد. 35و36- فرزانه مقصود و خواهرزاده اش ، در اسفند 75 با ضربات چاقو کشته شدند. 37- عزت الله علی زاده ، او را "خودکشی" کردند. 38- خسرو قشقائی. پس از دریافت امان نامه از خمینی با تلاش رجبعلی ملایری که به روئيت هاشمی رفسنجانی و خامنه ای رسیده بود ، در حمام خانه رجبعلی ملایری توسط مصطفی کاظمی در شیراز به قتل رسید. 39- دکتر مجید شریف آبان سال 77. 40- داریوس فروهر، در آبان سال 77. 41- پروانه اسکندری فروهر در آبان سال 77 با 30 ضربه چاقو. 42 - محمد مختاری در آذر سال 77 به وسیله طناب خفه شد. 43- محمد جعفر پوینده در آذر سال 77 توسط طناب خفه شد. 44- شمس الدین امیر علایی ، هم کار مصدق و اولین سفیر ایران پس از انقلاب اسلامی در فرانسه ، در مرداد 73 در اثر تصادف ساختگی کشته شد. 45 و . 46 – مهندس کریم جلی و همسر او فاطمه اسلامی ، در 26 دیماه سال 77 در منزل خود به قتل رسیدند. 47 و 48 – جواد امامی ، کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین در 25 دیماه سال 77 د ر خانه خود کشته شدند. 49- زهره ایزدی ، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ، در سال 73 کشته شد. 50- دکتر جمشید پرتوی ، متخصص بیماری های قلبی ، پزشک مخصوص احمد خمینی در 24 دیماه سال 77 در خانه خود به شکل مشکوکی به قتل رسید. 51- دکتر خاکسر در تهران به قتل رسانده شد. 52- محمد روانبخش ، کشیش ( با نام محمد باقر یوسفی گزارش شده ) در مرداد 73. 53- محمد نظری ، عضو حزب رنجبران در بندخان 12 دسامبر 92. 54- حسن شاه جمالی ( مسلمان مسیحی شده ) در مرداد 73. 55 - کریم نور علی ، وی را از ترکیه به ایران آوردند. 56- محمد بابائی ، در سقز به قتل رسید. 57- عبد الله باک ، 19 ژوئیه 95 در بوکان. 58- عثمان زورایی ، در سال 91 سردشت. 59- احمد فاطمی ، 12 اوت 92 در سر دشت . 61- محمد ناتوئی ، 12 ژانویه 95 در بازپان . 62- علی تالوره ، در ژوئن 92 مریوان . 63 بهروز تقی زاده ، 16 اوت 94 در ارومیه . 64- سراج الدین جاجوری ، 22 اوت 94 در ارومیه. 65- محمد سعید جادری ، 22 دسامبر 94 در کوی سانجاق . 66- جا کرده ، 1 آوریل 95 در باسرمه . 67 - عبدالکریم جلالی ، 21 مارس 96 در کوی سنجق . 68- سالار جلالی ، 1 سپتامبر 92 در نو سود . 69- محمد جلیل ، 21 سپتامبر 91 در پیرانشهر . 70- رفعت حسینی ، 8 دسامبر 97 در کوی سنجق . 71- الماس خدر ، 1 سپتامبر 91 در اشنویه. 72- محود رحمانی ، 2 ژوئن 92 در پیرانشهر . 73- اصغر رستمی ، 24 اوت 95 در ویلاز رستم . ضمنآ نام دکتر کاظم سامی (وزير بهداری کابينه مهندس مهدی بازرگان) در اين ليست از قلم افتاده که نامبرده نيز در سال 67 به طرز فجيعی در مطب خود بوسيله آدمکشان رژيم به قتل رسيد

پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۷

شنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۷

6......

پیچ و تاب دلگیریست
لجبازی خیال
آه می شمارد
راه بی انتهای انتظار

کرانه ی محویست بی گذر
هیچ نسیمی سر این سامانش نیست

دو رباعی فارسی

اگر داغ رفیقان غم برآرد
مرا یاد رفیقان زنده دارد
تو گربا من هوای یار داری
بیابی تو زمانه غصه بارد
...
بنام سینه سرخ ِ کرده پرواز
و خاک خاوران ِ خفته صد راز
مرا عهدیست با آتش فروزان
برآرم من دمار از شب پرستان

دوتا گیلیکی چاردانه

وطن هرماله بئ یــــــاده تو نه سام
بیگیفتم از تئ دورئ پاک سره سام
آکه به شب بشه بایه خوروس خوان
بوشورم غم جه تو با چومه اشکان
….

نخوام هئ جا کرا ایران مئ جایه
غریبه جا آدم بئ جــــــا جیگا یه
دمردم بس بیدم بیــگانه آئ وائ
مئ دیل فریاده دیم بئ سر صدایه
.

جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۸۷

واگویی یک شعر

آهاي
دختر آنسوي آبها
کدام آفتاب نشين
به کمين نشسته اي
کز شرار شرم کال
بگريزي

وقتي که ماه بيايد
ديواري نيست
يک دست
که بگشايي
نه ترديد خواهد بود
نه دزدانه نگاهي
همه چيز
عريان

مشت
راز رسوايي مي پوشاند
ماه
مشت مي گشايد
به بي پروايي ي هرچه باداباد
مي داني؟

سه‌شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۷

نوشتار سیاسی

اساس حکومت اسلامی بر توهم و دروغ است. همه شان دروغ می گویند

..........5

خشم وُ
درد وُ
یک دشت آرزو

روزگار می کاریم
از دل ِ یک دنیا ناروایی

های
بودنمان را
پای می کوبیم به لج
چونان جنگلی سبز
پیوسته
انبوه
.

شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷

جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۷

خامُشانه

خامشانه
فریاد چیدن
بی صدا
سکوت
یک دشت گستره
برای اندیشیدن
دریغانه ی دیروزهای ماجرا سُرخیدن

بازجستن است
واکاوی رفته ی تا همین دم

پنجشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۷

داستان هزار خیال ( بخش نخست )

شاید هزاربار هواپیمایی را در ذهن اش تجسم کرده بود که بمب اش را به اشتباه بر روی تنها پل تخم مرغی محله اش انداخته بود.
انگار که هوایپمایی مثل اجل معلق از گرد آسمان رسیده باشد و هیچ جایی گیرش نیامده باشد الا همان پل تخم مرغی در آن گوشه پرت ناکجا آبادی که تیر غیب سراغش را گرفته باشد.پل تخم مرغی ای که هنوز یک پای آن مانند شبحی بر یک سوی رودخانه، دل آدمی را خالی می کرد. آجرهای صاف و مقاوم و سختش ردیف ردیف بر روی هم قرار داشتند که هر کدام به سه وجب دستش می رسید و از لابلای آنها درختچه های انجیر سر در آورده بودند.

عمامه به سر

عمامه بسر ریش و دهانت "را هم"*
بر کاسه ئ آن لیل و نهارت "را هم"*
بر روح تو بر روح امامت را هم
هر حکم تو و حکم خدایت را هم
تازئ شده ائ بقامت هم وطنئ

نامه ای از نیکاراگوآ ( طنز )

نامه ای آمد ز مردی ساندنیست
پرسشی بودش برایت خواندنیست
گفت: ایرانی چه کردی تا کنون؟
از زمانی کرده ای شاه را برون؟
پاسخش داد آن یکی از پشت بام
گشته است مللا خوران هفت پشتمان

سه‌شنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۷

بازی عشق

دامن کشان
ساقی می خواران
مست و گیسو افشان
از کنار یاران
می گریزد....

نه! امکان ندارد که بخواهم از تکرار این آهنگ خلاص شوم. از صبح زمزمه این آهنگ رهایم نمی کند. صورتم را هنوز خشک نکرده، خوش خوشانه زمزمه اش شروع شده است.
از پنجره که به بیرون نگاه می کنی انگار همه دلمردگی ها را در این هوا جمع کرده اند و من ِ بی حوصله از همه چیز، با این آسمان که چادر ابر بر خود کشیده، آوازم گرفته است.

یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۷

وقت است

سخت سرانه سبز
ساز می شود راز
از یک مشت
تا یک جنگل هوار
آرزوهای برباد رفته می کارند کوچه های لج
باز
پایکوبان یک طوفان
در راه
.>

شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۷

انتظار

نیامدی
نه
نیامدی
از پی اینهمه اشتیاق
آه که پوم تاک بیهوده ایست
این پا آن پا کردن

تردید
تندرواره ایست
به هر تیک تاک ثانیه ی انتظار

زمزمه تبعید

از تو
کوله ای خاطره
مشتی خاک
و دنیای حسرت
بردوش می کشم
باری اگر
ببینمت دوباره دمی
آه
نمی دانم
نه
نمی دانم
در پوم تاک اینهمه بی تابی
تاب می آورم!؟
.

نه دیگه

نه....
نه.....
نه ديگه
كس
به هوادارئ ما هم نمياد!
آره......
آره داش!
آخرِ ما رو ببين!
كه شديم غربتئ اينجا!
كارِ دنيا رو ببين!؟
توئ ايران كه نگو
واويلا!
آدم اونجاتو خونه اش غربتيه!

آری آری داد بزن

آری آری
داد بزن
داد!
سینه چاک کن
بیچاره جان
که نمئ اندیشئ
که نمی دانی
و نمئ خواهئ که بدانی
در سفره گشاد وطنت
نانکی از برای تو دریغ می دارند
و بر گرسنگانت
ترحمی >>>

جمعه، مهر ۱۲، ۱۳۸۷

خیانت

این روزها
با هرکه دوست می شوم
احساس می کنیم
آنقدر دوست بوده ایم
که دیگر وقت خیانت است

- چی!؟ شعره!؟
- آره!
- از کیه!؟- نصرت رحمانی
- نه!
- باور کن!
- یعنی چی وقت خیانت است! چرت گفته!
- چرا چرت گفته!
- آخه کی می گه خیانت درسته! این نصرت رحمانی هم!
- تا حالا نشده که یک نواختی و تکرار چنان دلتو بزنه که عاصی بشی! نشده یه تغییری، تحولی، دگرگونی ای بخوای ! چیزی که از حالت تکرار و مرداب گونه بودن که عاصی شده ای، درت بیاره! اینکه هرچی باشه الا اون تکرار و یکنواختی ای که خسته ات کرده!؟

آه اگر

دیوار کوتاه مان
از برای اینهمه حاشا نبود

ما
از برای ستیز نبودیم
جز
انکار نبایستنهای تلمبار
بر شانه های نازک باور

بودیم وُ
هستیم سخت سرانه
کرشمه ی
همیشه
زبانه
اشوی من