یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۱

باده پیش آر که امشب شرری می خواهم - گیل آوایی


باده پیش آر که امشب شرری می خواهم
شررِ شعله کشان ِ دگری می خواهم

گو به  آواز من دلشده تاری بزند
کو به هر زخمه ی تارش سپری می خواهم

سوگوارانه ی آن یار بخون خفته که رفت
اشکریزان غمم شور و شری می خواهم

باده ای کو که بگیراندمان زینهمه آه
ای رفیقان مددی باده تری می خواهم

آه از این زنده بگوران اسیر اوهام
با چنین غمزدگان دربه دری می خواهم

آشنایان همه بیگانه نوازند دریغ
من از این شبزده بیگانه بری می خواهم

راه پرخون شد و انبوه سواران رفتند
مانده با داغ عزیزان سمری می خواهم

داد از این اهرمنان کز بد ِ ایام سوار
سربدارانه بخون خفته تری می خواهم

ننگ و بیداد و فغان است که خون ِدلِ ما
ای عزیزان مددی سخت سری می خواهم

شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۱

پنج غزل همراه با دو پاره از سنفونی ایرانی بنام صلح

سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۱

تا تو سبزی سبزم اما سبزِ کیلویی نی ام - گیل آوایی

تا تو سبزی سبزم اما سبزِ کیلویی نی ام
سبز الله اکبر وُ میرت حسین گویی نی ام

تا برای میهنت جنگی براهت جان دهم
لیک شب با "یا حسین"، از آن سخنگویی نی ام

جانِ من، ایرانی ام، ایران سبزانه بهار
من اهورا جوی سبز، سبزِ ریا خویی نی ام

لات و ال لات وُ هزاران آیه ی بیگانه ساز
نه، نی ام، اهلِ  بلاهتهای کین جویی نی ام

زندگی را دوست دارم، عشق را وُ این جهان
مرده خوی مرگ  خواهِ مرده ره پویی نی ام

شورِ مهرِ بودن وُ عشقِ به انسانم  هنوز
مرگ بر این مرگ بر آن با سیه رویی نی ام

این جهان را دوست دارم، این جهانی باورم
با همین سو مهر ورزم اهلِ آن سویی نی ام

با زبان مادری خوانم اَوِستای مرا
همچو آتش پاکم وُ آلوده از هویی نی ام

این سروده ناتمام و پیشنویس است

یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۱

جانیان کشتند و بردند ما که تاوان داده ایم - گیل آوایی


پیشنویس یک غزل پیشکش به دلشدگان ایران:

جانیان کشتند و بردند ما که تاوان داده ایم
پای میهن خون فشاندیم جانِ جانان داده ایم

لاله زاران شد وطن از خون یاران داد! داد!
بهر آزادی میهن سربداران داده ایم

جنگلی شد کشته پشته از سیاووشانِ خاک
همچو مزدک، خرم و آرش به ایران داده ایم

شاهدانند مادرانِ میهن هر آدینه ما
دادخواهانیم وُ بهر داد ما جان داده ایم

اهرمن خویان اگر برخاستند از گور باز
گوی وُ میدان نقل کار ماست، فرمان داده ایم

گو بجنگد، خاک ما خونین وشان آرد ببار
چون اهورایی به یلدا عهد و پیمان داده ایم

آه میهن، ماندگار از خون فرزندان پاک
خاورانها شد به پا بَهرَت هَزاران داده ایم

جمعه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۱

چه جای اشک، تو خود خشم روزگار منی - گیل آوایی

چه جای اشک، تو خود خشم روزگار منی
هوای بودن وُ ماندن به کارزار منی

گذشت وَهْم وُ خیالی که ره نبُرْد ما را
ز آتشی که بجان زد تو یار غار منی

چو اشک چشم تو پاکم چه باکم از آتش
گذر کنم بسلامت تو راهوار منی

مرا مبین که خموشم به دل هَزارانم
شبان دلشدنم زخمه زخمه تار منی

دل مرا تو صبوری دهی چو می آیی
تو شهد شعر و شرابی همه شرار منی

اگر که دورم وُ تنها، اگر زغم آوار
به بی قراری دل دلخوشم قرار منی

به گامهای کنون پا به پا تو می آیی
به سنگفرش هیاهو تو در کنار منی

چه باکم ار که زمان چون تبر سخن راند
تو حسِ بودنِ سبزانه ای، بهار منی

پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۱

دو برنامه تکنوازان با شش غزل - گیل آوایی


ای خوش آن یاری که ما را شب هماغوشی دهد - گیل آوایی


ای خوش آن یاری که ما را شب هماغوشی دهد
گیل آوایی

ای خوش آن یاری که ما را شب هماغوشی دهد
یک دم از بی خوابی ی شبها فراموشی دهد

ای خوش آن آغوش گرم و بوسه های دلفریب
عشقبازی همچو جام می لبا نوشی دهد

ای خوش آن یاری که با ما مهربانی ها کند
چون شرابی در بغل مستانه چاووشی کند

ای خوش آن آوای آرامی که شبهای دراز
بهر نجوای دل ما نغمه در گوشی کند

ای خوش آن یاری که دارد دوست اما دورِ دور
گاه گه با کودک دل بازیگوشی می کند

ای خوش آن نازِ نگاری کز تغزل شعله وار
آتش شورَش دل ما را سیاووشی کند

ای خوش آن یاری که مشت ما به بغضی وا کند
آه اگر شهد خیالش باده مدهوشی کند