یکشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۲
شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۲
جمعه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۲
دو پاره شعر:1-گیلکی، 2- فارسی، گیل آوایی
گیلکی:
1
سره سام بیگیفته دارم جه گردستن
همه چی
همه جا
بتو ختم به!
فارسی
گیج شده ام از جستجو کردن، گشتن
همه چیز
همه جا
به تو ختم می شود!.
2
نجوای" دوستت دارم" ات
گذر نسیمی ست، بر جان گُر گرفته!
آه
کسی چه می داند دیوانه ای باز دیوانگیش
می شمارد!
زیبای من!
می دانی نمی دانی
نمی دانی می دانی
این پا آن پای هزار اگر، شاید، ولی،
دل ای دل، دل ای دل! وای!
کرشمۀ رقصانِ مستانه ای!
تنه به دریا زدن
رفتن یله
لم لات وُ ماتِ کرانه،
درتو، باتو، بی تو!
ببین!
خیال
چه بی خیال
ترا نقش می زند!؟
پنجشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۲
"گرَم یاد آوری یا نه"، بیادِ تو غزلخوانم - گیل آوایی
چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۳
"گرَم یاد آوری یا نه"، بیادِ تو غزلخوانم
کجایم می برد یادت، نمی دانم، نمی دانم
چو حسِ یک غزل نابی، شرارِ عشوه ای، شوری
به دل مهری، به لب آهی، تو زیبایی به چشمانم
گریزم نیست از یادت، تو بامن چون منی، اما
حریف غایبی لیکن چو روحی زنده در جانم
بجانِ تو نمی دانم، نبودن، بودن وُ دوری
تو نزدیکی چومن با من، دریغا از تو ویرانم
زُلالِ عشقِ بی تایی به هر آوای بیتابی
ترا خوانم، ترا جویم، زبیتابیت در مانم
ببین آشفته حیرانم، چه غمگینانه می بارم
به مستی راستی گویم از این دوری گریزانم
چه خواهی از منِ ویران که پایی باده وش با من
نشینی در نگاه من نمی دانی که گریانم
بگیرد آتش این بودن، نبودن، دوری وُ دوری
به آهی حسرت افشانم، به یادی جان بگیرانم
بسانِ زخمۀ تاری، به فریادِ دلم آیی
نوای شورِ دلتنگی، نگاهِ ماتِ زندانم
چه گویم، با که گویم، دورۀ یاری به یاری نیست
از این داد وُ ستد دورم، ره وُ رسمش نمی دانم!
مصراع آغازین این غزل اقتباسی از شعر زیبای نیمای بزرگ است که می گوید: گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم......
"گرَم یاد آوری یا نه"، بیادِ تو غزلخوانم
کجایم می برد یادت، نمی دانم، نمی دانم
چو حسِ یک غزل نابی، شرارِ عشوه ای، شوری
به دل مهری، به لب آهی، تو زیبایی به چشمانم
گریزم نیست از یادت، تو بامن چون منی، اما
حریف غایبی لیکن چو روحی زنده در جانم
بجانِ تو نمی دانم، نبودن، بودن وُ دوری
تو نزدیکی چومن با من، دریغا از تو ویرانم
زُلالِ عشقِ بی تایی به هر آوای بیتابی
ترا خوانم، ترا جویم، زبیتابیت در مانم
ببین آشفته حیرانم، چه غمگینانه می بارم
به مستی راستی گویم از این دوری گریزانم
چه خواهی از منِ ویران که پایی باده وش با من
نشینی در نگاه من نمی دانی که گریانم
بگیرد آتش این بودن، نبودن، دوری وُ دوری
به آهی حسرت افشانم، به یادی جان بگیرانم
بسانِ زخمۀ تاری، به فریادِ دلم آیی
نوای شورِ دلتنگی، نگاهِ ماتِ زندانم
چه گویم، با که گویم، دورۀ یاری به یاری نیست
از این داد وُ ستد دورم، ره وُ رسمش نمی دانم!
مصراع آغازین این غزل اقتباسی از شعر زیبای نیمای بزرگ است که می گوید: گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم......
پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۲
سمفونی شب - گیل آوایی
ارکستر شب
سمفونیِ سکوت می نوازد،
سمفونیِ سکوت می نوازد،
راز!
تاریکی،
انبوه انبوه موج می زند،
ژرف،
در پوم تاکِ رام وُ آرام!
ماه،
به کدام آسمانِ بی ابر کوچیده است!؟
...
چشمانی مات،
دستانی مُشت،
لبانی بسته،
خیالی
که ویرش گرفته پرواز!،
باز
خواب
بی
خواب!
تاریکی،
انبوه انبوه موج می زند،
ژرف،
در پوم تاکِ رام وُ آرام!
ماه،
به کدام آسمانِ بی ابر کوچیده است!؟
...
چشمانی مات،
دستانی مُشت،
لبانی بسته،
خیالی
که ویرش گرفته پرواز!،
باز
خواب
بی
خواب!
اشتراک در:
پستها (Atom)