چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۳
"گرَم یاد آوری یا نه"، بیادِ تو غزلخوانم
کجایم می برد یادت، نمی دانم، نمی دانم
چو حسِ یک غزل نابی، شرارِ عشوه ای، شوری
به دل مهری، به لب آهی، تو زیبایی به چشمانم
گریزم نیست از یادت، تو بامن چون منی، اما
حریف غایبی لیکن چو روحی زنده در جانم
بجانِ تو نمی دانم، نبودن، بودن وُ دوری
تو نزدیکی چومن با من، دریغا از تو ویرانم
زُلالِ عشقِ بی تایی به هر آوای بیتابی
ترا خوانم، ترا جویم، زبیتابیت در مانم
ببین آشفته حیرانم، چه غمگینانه می بارم
به مستی راستی گویم از این دوری گریزانم
چه خواهی از منِ ویران که پایی باده وش با من
نشینی در نگاه من نمی دانی که گریانم
بگیرد آتش این بودن، نبودن، دوری وُ دوری
به آهی حسرت افشانم، به یادی جان بگیرانم
بسانِ زخمۀ تاری، به فریادِ دلم آیی
نوای شورِ دلتنگی، نگاهِ ماتِ زندانم
چه گویم، با که گویم، دورۀ یاری به یاری نیست
از این داد وُ ستد دورم، ره وُ رسمش نمی دانم!
مصراع آغازین این غزل اقتباسی از شعر زیبای نیمای بزرگ است که می گوید: گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم......
"گرَم یاد آوری یا نه"، بیادِ تو غزلخوانم
کجایم می برد یادت، نمی دانم، نمی دانم
چو حسِ یک غزل نابی، شرارِ عشوه ای، شوری
به دل مهری، به لب آهی، تو زیبایی به چشمانم
گریزم نیست از یادت، تو بامن چون منی، اما
حریف غایبی لیکن چو روحی زنده در جانم
بجانِ تو نمی دانم، نبودن، بودن وُ دوری
تو نزدیکی چومن با من، دریغا از تو ویرانم
زُلالِ عشقِ بی تایی به هر آوای بیتابی
ترا خوانم، ترا جویم، زبیتابیت در مانم
ببین آشفته حیرانم، چه غمگینانه می بارم
به مستی راستی گویم از این دوری گریزانم
چه خواهی از منِ ویران که پایی باده وش با من
نشینی در نگاه من نمی دانی که گریانم
بگیرد آتش این بودن، نبودن، دوری وُ دوری
به آهی حسرت افشانم، به یادی جان بگیرانم
بسانِ زخمۀ تاری، به فریادِ دلم آیی
نوای شورِ دلتنگی، نگاهِ ماتِ زندانم
چه گویم، با که گویم، دورۀ یاری به یاری نیست
از این داد وُ ستد دورم، ره وُ رسمش نمی دانم!
مصراع آغازین این غزل اقتباسی از شعر زیبای نیمای بزرگ است که می گوید: گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر