می کُشدم اندوه
انبوه انبوه
چنگ می زنم گیسوی خیال
موج موجِ آرامِ رام
در بیکرانِ لمیده مست
یلۀ دورهای هزار پیچ وُ
تابِ لَخت
منگ
نگاهم می گریزد انگار
پروازِ پرنده ای تا
ناکجای دیدن ندیدن
ایستاده ام خیس وُ هیس
آهی می شکند سکوت مرا
می کشدم
می کشدم
انبوهِ اندوهِ خاک
مادری!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر