1
بگذار ببارد
ببارد آسمان غمزده
حیرانیِ تاریخ در گیسوانِ افشان هوار می شود
و می گذرند سوگوارانه تصویرهای مات
در چشمانِ آویزۀ دشت
هنگام هزار حسرتِ در خاک
هنوز
انتظار می کشند.
2
دستها از چه دست به دست
هنگام فریادها چونان مۀ سرگردانیست
در گذرِ بادهای نا بهنگام
حیران چه سوگوار
ناباوری قسمت می کنیم این سالها
دست به دست
یکدست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر