پنجشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۵

شبهای رشت - گیل آوایی


شبهای رشت
بامدادِ دوباره ای ست
در آغوش بیداران!

خیابان آواز می افشاند
بر سنگفرش ازدحام انبوه
چونان ستارگانی بازیگوش
بر گردِ ماه.

شبهای رشت
رویای بیداری ست در گذر
هر گام دام می درد
اندوه نابگاهی که خواب برده است.

شبهای رشت
آواز دلشدن است در  گوش شهر
هنگام
ماه رو می گیرد
در  پرده ابریِ نمِ باران
آه بیتابیِ دستفروشی که بساط پهن کرده است

شبهای رشت
پریشانگیسوی تنهایی ست
که دل به خیابان داده است
گام به گام آرام
در ترنم گاه به گاهِ دوره گردی.

دلم چه تنگ است
یارانِ بیدار
در بیدارشبانِ رشت
وای شبهای رشت!.....شبهای رشت!...شبهای رشت!

شبهای رشت
بامدادِ دوباره ای ست
در آغوش بیداران!
خیابان آواز می افشاند
بر سنگفرش ازدحام انبوه
چونان ستارگانی بازیگوش
بر گردِ ماه.
.
شبهای رشت
رویای بیداری ست در گذر
هر گام دام می درد
اندوه نابگاهی که خواب برده است.
.
شبهای رشت
آواز دلشدن است در گوش شهر
هنگام
ماه رو می گیرد
در پرده ابریِ نمِ باران
آه بیتابیِ دستفروشی که بساط پهن کرده است!
.
شبهای رشت
پریشانگیسوی تنهایی ست
که دل به خیابان داده است
گام به گام آرام
در ترنم گاه به گاهِ دوره گردی.
.
دلم چه تنگ است
یارانِ بیدار
در بیدارشبانِ رشت
 
شبهای رشت!.....شبهای رشت!...شبهای رشت!

چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۵

یک غزَلَک! همینطوری! گیل آوایی



هستند همه جمع و به کس دسترسی نیست!
کس هست بسی لیک به کس هم برسی نیست!

پیوندِ مجازیست کسی هست، کسی نیست
بی کس پی کس آیی وُ فریاد رسی نیست!

مستند همه گاه به سر شور و شررهاست،
گه غمزده ای همچو شکاری، فرسی نیست!

گفتن چه ثمر، دردِ من وُ ما که یکی نیست!
چون غافله مانیم که بهرش جرسی نیست!

بگذشت زسر آب، چه غم دلشده ای نیست!
جنگل چو بخشکید، هراسِ هرسی نیست!
.
..............

پیوند مجازی وُ هیاهوی کسان است

هر کس به کسی بند و "کسی هم به کسی" نیست!

دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۵

دوشعر- گیل آوایی



شبهای مهتابی
ستاره می شمارم
از یک تا مرز دیوانگی
تا گم شدن
تا آوار
تا بغضِ یک وطن هوار.

شمار گم می کنم
آن گاه خیره مستم مست
با یک آسمان بازیگوش
در سوسو بارانِ انبوه
تخته سیاهی گویی به نامها
و آواهای هم آواز:
آقا من!
آقا من!
آقا من!

دیوانه پرنده ای
پر می کشد هراسان
گویی به فریادی نابگاه
همه چیز را پاک می کند.
وای
شبهای مهتابی
شبهای مهتابی
شبهای مهتابی!

2
حیرانیِ مرا می شمارد
عریانی درخت
خلوتِ خیابان
رنگ رنگِ برگ
عابری قلاده به دست
تنهایی اش را به خاکستریِ دلگیر می دهد
سگی حوصله می کارد
گاه به گاه
این جا آن جا
خیابان دراز دراز
شاخه های بی برگ
عریانی درخت هوار می زنند.

نگاهی می پاید گم به هزار راه!

سکوت قسمت می کند؛
عابری
با سگش!


پنجشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۵

یک ویدئوغزل - گیل آوایی

چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۹۵

................



گرم و نرم و آرام
نفسهای گم
در تیک تاک ثانیه ها
آسوده خواب
به سیلیِ نگاهی بی پناه
آشوبِ همه جهان در من
بیدار می شوم
تصویر زنی کارتنخواب
طناب دار
دیگر هیچ

بیداری غم انگیزیست غم انگیز!
شمعی می افروزم
تاریکای بامداد به رقص شعله ای می شکافد
نگاهی گم
و خیالی که قرارش نیست
به فریادی می اندیشم
آه اگر مرگ یک بار، شیون یک بار!
.
خبر اعدام سهیلا قدیری، زن آواره و تهیدست در حاکمیتی دزد و بی همه چیز!