یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۶

سه پاره شعر- گیل آوایی



تنهایی را با تو
و با تو
تنهایی 
قسمت می کنم.

روزگار را ساز دیگریست دوست من
چهره های بی لبخند
با وانمودِ خنده ای به رسم!،
آشکاریِ اندوه می پوشانند
چون سایه ی گمی
که با هم می جوییم بی هم!

گریزِ بیهوده ایست! نیست!؟
.

 2


ماندن هم شده است کاری چون رفتن
بمانی می پوسی
بروی می پوکی
دست بر داری از کدام! دست تو نیست!
هرکدام به هزار پاره اگر هم!،
به جان و جهانت پیوند خورده است!

کو! آن کنجکاوانه به حسی
بجنگی با خودت
در حیرتِ نگاهت به تماشا
هنگام
مستانه میدان قُرق می کرد عرق سگی
می دانی!؟ لات هم لاتهای دیروز!
باور نمی کنی!؟

3

دلتنگی هم
فرق نمی کند دیگر دوست من
چه در
چه دور از خاک مادری!
هر روز آه از دیروز است ناگزیر!

برویم
یک لحظه دیر نیست، دور هم!
خیال را چه دیدی
شاید موسیو هنوز منتظر باشد!
 

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۶

دریا که می روم - گیل آوایی

دریا که می روم
یک نفر در بودن نبودنم
همیشه چشم به راه ایستاده است
از خزر اما
هنوز خبری نیست!
.
بی قراری انگار
دیوانگی می شمارد هر گام
چون سراسیمه موجی گاه به گاه
آوار می شود بر گستره ی ساحل خموش!
.
نقش می زند پاره ابری
سایه روشنِ مالایی از دورهای کرانه می خواند گویی با من
و من با این یادها
آه!
اینجا!؟
چه می کنم!؟

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۶

وسوسه های سمج، مجموعه داستان و یادداشتهای گاهگاهی - گیل آوایی




چهارده داستان کوتاه و بلند فارسی همراه با هیجده یادداشتم را در مجموعه ای بنام وسوسه های سمج گرده آورده و منتشر کرده ام. این مجموعه با فورمات پی دی اف در سایت مدیافایر در دسترس خوانندگان گرامی می باشد. برای دریافت/دانلود کردن آن همینجا کلیک کنید. 

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۶

ساده که باشی - گیل آوایی

حسی در من بود نوشتم اینطور شد که می خوانید:

ساده که باشی
خط خطی ات می کنند!،
خط
خط
خط خطی
می کنند یا می شوی! فرق نمی کند!

یکی  خودش را می کشد ساده تر
یکی عقده هایش را
یکی خشمش
یکی انتقام را
یکی بی خیالی
یکی .....
تا کجا بگویم که بی انتهاست دوست من!
خط خطی که شدی
گم شده ای
هنگام
نشانیِ خودت هم نوستالژی خلوتهای تو می شود
چنان که دیگر فرق نمی کند
چه یک وجب
چه تا ژرفای ناکجای هر چه بادا باد!
آسمان هم در نگاه تو
می شود پرنده ای
آه  نه... نه....پاره ابری شاید
لَخت وُ لُخت وُ لهیده..... مست!
در تو وا نمی تابد!
دریایی می شوی که دیگر آینه نیست واتابان گستره ای تا بی نهایتِ نگاهت
خط خطی های خط خورده ای می شوی
واتابانِ خودت
گاه به توفانی در خاکستری سیاه
گاه فروخفته نجوایی به آهی
گاه هوارِ سکوتی خط خطی
موجی
پرنده ای
یک کوله ای که دست بردار نیست!
سادگی  ات را دلتنگ می شوی
میان خط خطی های خط خورده
غنج می زند دلت
چه سادگیِ شیرینی بود!
چه
سادگیِ.................
ابلهانه است! نیست!؟