رقصِ شبح وارِ اندوهی
در پیچ وُ تابِ نگاهی مست!
بر ساحل سکوت
مستانه مست آوازی
دل از باد برده است.
سایه روشنِ ردّی ناموزون
گواهِ ویرانگذری به آوار خویش
سوسو می زند
گاه
به
گاه!.
تلنگرِ دریاست
موج
موجِ
گام
به
گام
پرنده ای
سراسیمه پر می کشد
نگاهی به دنبالش.
2
رقصِ شعله بر تاجِ شمع
خیال می رقصاند باز
وهمِ شب
گیسو افشان
چونان شبحی سرگردان.
بی ماه، بی ستاره،
خیابان دلمُرده
شهر، بی رهگذری مست!
واخوان می کند پرنده ای نجوای مرا
سکوت می شکند در پهنۀ نگاهی
که هیچ جا نیست!، همه جا هم!