با خودت در خودت تکرار می شوی
آنجا
همان جا
که خاک
شادیِ دنیا را داشت در نگاه معصومانۀ خواهر
و بازیگوشیِ تو بود وُ جاروی* مادر.....
.
با خودت در خودت تکرار می شوی
.
حسی به جان تو می افتد
شعری گم شده در انبوه واژه های بهم ریخته
می کاوی واژه واژه
آرام آرام
اشک پاک می کنی از نگاه ماتی که رفته است
ستون وُ رَف وُ ایوان
باغ وُ درخت وُ پرچین
چاه وُ ماه وُ کردهخاله**
و آوازِ جیرجیرکی
که آهنگِ لالایی مادر است
و
عطر خاک وُ وارشی*** که خیسش کرده است.
دست می سایی دست
مست می شوی با یاد وُ حسی که هیچ واژه ای برایش نیست
آرام آرام
با خودت
در خودت
تکرار می شوی به نجوایی بی آهنگ
.
آنجا
آری
همانجا
که دیگر
هیچ جا
نیست!
.
.
مست می شوی با یاد وُ حسی که هیچ واژه ای برایش نیست
آرام آرام
با خودت
در خودت
تکرار می شوی به نجوایی بی آهنگ
.
آنجا
آری
همانجا
که دیگر
هیچ جا
نیست!
.
.
* جاروب
** کردهخاله(گیلکی) وسیله ای چوبی که یکسر آن به شکل عددِ 7 است و برای آب از چاه کشیدن استفاده می شود
*** وارشی(گیلکی)=بارشی، بارانی
** کردهخاله(گیلکی) وسیله ای چوبی که یکسر آن به شکل عددِ 7 است و برای آب از چاه کشیدن استفاده می شود
*** وارشی(گیلکی)=بارشی، بارانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر