آن چه می خواستیم نبودند
آن چه نمی خواستند بودیم
فاصلۀ ما با آنها
همچون فاصلۀ دوران سنگیست با فتح مریخ!
دردا
چه هولناک می پردازیم هنوز!،
تاوان این خواستن و نخواستن را!
.
سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ - ۱۳ ژوييه ۲۰۲۱
آن چه می خواستیم نبودند
آن چه نمی خواستند بودیم
فاصلۀ ما با آنها
همچون فاصلۀ دوران سنگیست با فتح مریخ!
دردا
چه هولناک می پردازیم هنوز!،
تاوان این خواستن و نخواستن را!
.
سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ - ۱۳ ژوييه ۲۰۲۱
یازدهم جولای 2020
ما گیلکها مثلی داریم که می گوییم " تا سگِ ما دنبال ولگردی نرود، شغال مرغ ما را نمی برد!" حالا ماجرای ما در ایران است و یک حکومت سراپا تبهکار!
بحث چین و ماچین حرف است! باید یقۀ جمهوری اسلامی را گرفت!
تا این حکومت تبهکار در ایران حاکم است ما روز خوش نخواهیم داشت! خاک برسر روحانیت شیعه با این مافیای حکومتش! نه ذرّه ای شرافت دارد و نه اصولاً ذره ای پایبندی به میهنمان ایران!
2
گفتنِ من وُ مایی چه حاصل!؟
هنگام
که به عزای خویش
حرمت می فروشیم!
.
چنین شده است دوست من
زشتی رنگ می بازد
زیبایی واژه ای بی کرامت است
انسان به انتحار خویش نشسته است
رسواتر از آن
که درّاندن
دریدگیِ روزمره است
چونان سلاخی در گذر
هر روز
سری به سلامت
سلام می کند رهگذری
که حتی به تکه استخوانی حسرت می شمارد!
و من
و تو
و مایی که انسانیت خویش را رویا باخته ایم
فرصتها نه به من است نه به ما
سرنوشت ما رقم می خورد
دستان پلیدی که پلیدی را روزی به یک نام تفسیر می کنند
چه بیهوده زمزمه می شود هر روز در گوشم
" عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی[1]!"
3
داشت حرف می زد اما تحملم از شنیدن حرفهایش ته کشیده بود یعنی دیگر داشتم بزور گوش می دادم ناگهان طوری که اصلا متوجه نشده باشم صحبتش را قطع کردم گفتم ببین دوست گرامی از نگاه من:
اگر از دستِ آخوند زر بریزد،
به گوزی هم ندارد اعتباری!!!
ناگهان همه چیز یک جورِ دیگر شد! از رنگ چهره بگیر تا صحبتهایی که داشت گل می کرد!!!
[1] حافظ
یک بایگانیِ در جریان دارم که چندین پروندۀ روزانه در آن است. هرچه که یاداشت می کنم تا بعدها! سراغشان بروم در چندین پرونده( فولدِر) می گذارمشان تا.....
اما پیش می آید گاهی که!!! گاه گاه سرکی به آنها می زنم. یکی از اینها را امروز باز کردم. یاداشتی کوتاه دیدم خوشم آمد و یک چاردانه گیلکی! حیفم آمد با شما قسمت نکنم:
غلط
خوب! درست نوشتن چه فایده دارد!؟ هیچ ! دنیا هم درست بنویسی آب از آب تکان نمی خورد. نه کسی می گوید خرت به چند است نه کسی هویی به های هایت می کند اما اگر غلط بنویسی، هیچ خوبی ای هم نداشته باشد این یک خوبی را خوب دارد که غلط آدم را بگیرند و چه بسا دوستان زیادی که غلطِ آدم را می گیرند و توجهی می کنند و تذکری می دهند. حالا اگر غلط نوشتم یا بنویسم فکر نکنید که می دانستم اما غلط نوشتم! نه! یکی از راههای یادگرفتن هم همین است که دل به دریا بزنی و غلط بنویسی تا درستش را یادت بدهند تذکر بدهند و خلاصه اینکه در این سرای بی کسی کسی به در همی زند! همین است که چقدر خوش بحالم می شود غلط بنویسم، غلط نظر بدهم اصلن غلط بکنم! در روزگاری که غورباغه ها در وطنم ابوعطا می خوانند، چرا نباید غلط کرد!؟ اصلن باید غلط کرد تا راستش را بیایند بگویند. گذشت آن زمانی که همه بی گناهند مگر عکس آن ثابت شود! حالا داستان دیگری ست همه گناهکارند مگر عکس آن ثابت شود! خوب اینجور هم می شود که غلط نوشت غلط گفت غلط کرد تا هوایت را بدارند. وقتی غلط می نویسم غلط می گویم غلط می کنم، کمترین دست آورد این غلطها خبر گرفتن دوستان است و این چقدر خوب است! باور نمی کنید شما هم امتحان کنید!
بوشو سالانه سال، هانده آویریم / جه چاله در نامو چا مئن اسیریم
هاتو بازه درَد نوبه به نوبه / آکِه واستی امی حقا فاگیریم
فارسی:
سالهای سال رفته، باز گم شده ایم / از چاله در نیامده، در چاه اسیریم
همینطور دارند بازی می کنند نوبت به نوبت / چه وقت باید حقمان را بگیریم!؟
سوم جولای 2014
2
این چهار بیت هم از آن مانده های در بایگانیِ روزانه ام:
دردا که جانم رفته من بیهوده جانان می کنم
اشکی نمانده دیده را خشکیده گریان می کنم
راهی نمی دارد به دل آهِ شبانگاهی دریغ
نجوای نامش را چنین سر در گریبان می کنم
سازی شکسته گشته در کنجی به حیران مانده ام
ناید کسی تا پرده ای از درد بی درمان کنم
مستی کجا شد باده هم با من ندارد همدمی
تلخی به کام خویشتن با اشک چشمان می کنم
سوم جولای 2014