دشت هیچ کجای جهان
سبزانه ی خاک نبود
و عطرافشانش
بوی علف و نارنج و برنج
پروازت بود
گستره شاد
گشاده دست جنگل و شالی و دریا
خیال سمجیست
سایه سار جاری بودن به لج
وکوله ی این همه راه
ناگزیر
آه
ای یاور
دستانت هنوز
سوی همان خاک
هارای (1) می پاشد
اگر یار باشدت
سبزانه ی خاک نبود
و عطرافشانش
بوی علف و نارنج و برنج
پروازت بود
گستره شاد
گشاده دست جنگل و شالی و دریا
خیال سمجیست
سایه سار جاری بودن به لج
وکوله ی این همه راه
ناگزیر
آه
ای یاور
دستانت هنوز
سوی همان خاک
هارای (1) می پاشد
اگر یار باشدت
این قافله ی همیشه چموش!
.
1) هارای در زبان گیلکی صدای فراخوان و مژده دادن است
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر