مزاحم
گیل آوایی
21 اکتبر2009
مثل مجسمه ابوالهول از آن بالا زاغ خانه مرا چوب می زد. وقت و بی وقت کنار پنجره مثل سایه خدا به خیر و شر هرآنچه که این پایین می گذشت، چنگ می انداخت. و این کارش اگر خیری داشت، خوب بود اما نه فقط خیری نداشت بلکه با هر حال و حسی هم که می دیدی اش، جز شر چیز دیگری قسمت نمی کرد.
گیل آوایی
21 اکتبر2009
مثل مجسمه ابوالهول از آن بالا زاغ خانه مرا چوب می زد. وقت و بی وقت کنار پنجره مثل سایه خدا به خیر و شر هرآنچه که این پایین می گذشت، چنگ می انداخت. و این کارش اگر خیری داشت، خوب بود اما نه فقط خیری نداشت بلکه با هر حال و حسی هم که می دیدی اش، جز شر چیز دیگری قسمت نمی کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر