یکشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۹

پاچه لیلی ( تفاهم)- داستان کوتاه- گیل آوایی

پاچه لیلی  ( تفاهم)
داستان
گیل آوایی
  سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۶ مارس ۲۰۱۸


سالهاست، هر هفته یک بار با یک شاخه گل می آید یک ساعت می نشیند. از هر دری  سخنی  می گوید. به حرفهای من که حس می کنم گاه قاطی اش می کند، گوش می دهد. می رود. این هفته هم آمد. یک شاخه گل هم دستش. نشسته بودیم حرف می زدیم. از گربه و هوا و کنسرت و اوپرا گفت تا رای دادن در انتخابات. چند بار است که از ایران و سیاست نمی گویم!؟ یادم نیست!. هنوز تا یک ساعت خیلی مانده بود. می خواستم وقت را پُر کنم در عین حال برایش کسل کننده هم نباشد و من نیز  از هوا و سگ و گربه گفتن خسته شده بودم. موسیقی ای داشت از لاپ تاپم پخش می شد و به آخر می رسید که گفت:
- Spring waltz! Chopin![1]

گفتم:
- ah….yes[2]

هنوز حرفمان گل نکرده، ویدئو موسیقی تمام شد. به سرم زد یک ترانه پرانه ای با او بخوانم شاید خوش به حالش شود. طوری که با خودم زمزمه کنم، خواندم:
- تو بالای تلار من در زمینم لای لای[3]

گفت:
- What are you singing?[4]

خنده ام گرفت. گفتم:
- I'm singing a song in my mother language.[5]

گفت:
- Sing louder![6]

برایش خواندم. گفت:
- What a calm theme! It has a good feeling[7]

گفتم:
- Sing with me.[8]

گفت:
- Me?[9]

گفتم:
- Yes[10]
ادامه دادم.
- Listen. When I indicate my finger to you, sing: lai lai[11]

گفت:
- O.K.[12]
خواندم:
تو بالای تلار من در زمینم... با دست اشاره کردم بخواند.
خواند: لای لای
خواندم: تو نارنج پوست کنی من دیل غمینم... با دست اشاره کردم بخواند.
خواند: لای لای
خواندم: تی خاطرخواه بوبوستم راه دکفتم پاچه لیلی... هیچ اشاره ای به او نکرده..
خواند: لای لای

ریتمِ خواندنم بهم خورد. گفتم:
- I did not indicate my finger yet![13]

خنده اش گرفت گفت:
- Yes. But I thought you won't and I should sing without your indication![14]

خنده ام گرفت نگاهش کردم. دنبال چیزی بودم که بگویم گفت:
- What it means any way
- حالا چی معنی می دهد؟

گفتم:
- You are above, on balcony, I am down, on the ground
You skin off the orange, I am sad…….[15]

ناگهان چهره اش در هم رفت با تعجب گفت:
- What are you talking about!!!???[16]

یک لحظه به من زل زد و با دلجویی گفت:
- Why!? Why sad!?[17]

ماندم چه بگویم! گفتم:
- Listen to the rest. It might be more understandable for you.[18]

گفتم:
- I fell in love with you, I came toward you, my short little Leili……..[19]

با چنان شگفتی ای گفت:
- What!?[20]
خنده ام گرفت. خنده ای که نمی توانستم کاری اش کنم. از صدای خنده ام سگِ همسایه که تنها کسی هستم که بجای هاپ  هاپ کردن آن چنانی، همیشه به من دم تکان می دهد، صدایش از هفت خانه هم گذشت! با همان خنده ادامه دادم:
- Hey! It has nothing to do with you! It's just a song![21]

نگاهم کرد. نگاهی که انگار دنبال چیزی باشد بگوید. نگاهی که هم موافقم بود و درک می کرد و هم اینکه چگونه فکرش را بیان کند، دنبال کلمه می گشت. خندید. خنده ای که بی شباهت به نگاهش نبود.
به ساعت نگاه کردم. دو سه دقیقه به یک ساعتش مانده بود. بلند شد. همچنان که به فکر فرو رفته و کشتی غرق شده اش را انگار می جست! به شانه ام زد گفت:
- You have strange songs.[22]
گفتم:
- But very beautiful![23]

باز هم خندید. حسابی هم خندید و همانطور که می خندید، رفت.

 همین!



[1] - والس بهار! شوپن!
[2] - آه...بله!
[3] گفتاوری از ترانۀ زیبای گیلکی با  صدای زنده یاد عاشورپور
[4] -  چه  داری می خوانی؟
[5] - دارم یک ترانه قدیمی به زبان مادری ام می خوانم.
[6] -  بلندتر بخوان!
[7] - چه تِم آرام و حس خوبی دارد.
[8] - با من بخوان.
[9] - من!؟
[10] - بله
[11] ببین وقتی به تو اشاره می کنم تو بخوان : لای لای.
[12] - باشد.
[13] -  من که هنوز اشاره نکردم!
[14] - آره ولی فکر کردم دیگر اشاره نمی کنی و من باید بدون اشاره ات بخوانم!
[15] - تو بالا روی بالکن هستی من پایین روی زمینم.
تو نارنج پوست می کنی، من غمگینم....
[16] - تو چه داری می گویی!!!؟؟؟
[17] - چرا!؟ چرا غمگین!؟
[18] -  ادامه اش را گوش کن شایدبرایت مفهوم شود.
[19] - من عاشق تو شدم، به سوی تو آمدم. لیلیِ کوتاه قدِ کوچکِ من
[20] - چه!؟
[21] - ای بابا! معنی اش به تو نیست! فقط یک ترانه است!
[22] - ترانه های عجیبی دارید!
[23] - ولی خیلی زیبایند!




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر