سوگ
اسکولاستیک
موکاسونگا / جُردن استامپ
ترجمه
فارسی: گیل آوایی
این
ترجمه همراه با متن انگلیسی بصورت پی دی اف در سایت مدیافایر منتشر شده
است. برای دریافت/دانلود کردنِ آناینجا کلیک کنید
گپی
با خواننده:
نمی
شود بی تفاوت بود. نمی شود بی خیال بود. نمی شود فکر را در چنبرۀ بی تفاوتیها و
بیخالیها زندانی کرد. فکر آدمی اسارتپذیر نیست. بخواهی نخواهی پرواز می کند به
هزار توی هزار درد و بی دردی، هزار توی شده ها و نشده ها، هزار توی اما و اگرهای
روز و روزگاری که گذشت و می گذرد! چه باید
کرد هنگامی که تبهکاران سرنوشت انسان را رقم می زنند!؟ یک زمانی به نام سرزمینت، یک زمانی به نام دینت،
یک زمانی به نام دمکراسی! شعری دارم:
گفتنِ
من وُ مایی چه حاصل!؟
هنگام
که
به عزای خویش
حرمت
می فروشیم!
چنین
شده است دوست من
زشتی
رنگ می بازد
زیبایی
واژه ای بی کرامت است
انسان
به انتحار خویش نشسته است
رسواتر
از آن
که
درّاندن
دریدگیِ
روزمره است
چونان
سلاخی در گذر
هر
روز
سری
به سلامت سلام می کند
رهگذری
که
حتی به تکه استخوانی حسرت می شمارد!
و
من
و
تو
و
مایی که انسانیت خویش را رویا باخته ایم
فرصتها
نه به من است نه به ما
سرنوشت
ما رقم می خورد
دستان
پیلیدی که پلیدی را روزی به یک نام تفسیر می کنند
چه
بیهوده زمزمه می شود هر روز در گوشم
"
عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی!"[1]
به
هر روی با حال و هوای غریبی با داستان " سوگ" برخوردم. حس مشترکی مرا به
ترجمه اش کشاند. حس تبعید، حس به خون نشستن!، حسی که منِ از ایران را به او ی از
روآندا پیوند می داد. اگر چه به هزار آه گفته ام که چقدر از اندوه و مرگ و زاری و
عزا خسته ام!؟ چقدر به جان آمده ام از دیدن و شنیدن و خواندن این اعدام شد آن ترور
شد این زندانی شد. چقدر نفرت و مرگ و نیستی در روزگار ما از همه جا می بارد!؟
"
وای بر من
به
کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را[2]"
همین!
با
مهر
گیل
آوایی
دوشنبه 2 تير ۱۳۹۹ - ۲2 ژوين ۲۰۲۰ / هلند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر