بی برنامه یکشنبه ی من و دریا
حال و هوای غریبی است این روزها! تنها که باشی می نشینی بغضهایت را می شماری و به دریا هم بزنی، فریادت را
یکشنبه ی امروز مانند جمعه های ایران ِ آن زمانی ای بود که بودم، آخر هفته ای که هیچ برنامه ای با خود نداشت یا برای پر کردن آن، برنامه نگذاشته بودم. و این از آن روی بود که تا هم خلوتی کرده باشم با خودم، و هم خستگی را در کرده باشم.
ادامه<<<
حال و هوای غریبی است این روزها! تنها که باشی می نشینی بغضهایت را می شماری و به دریا هم بزنی، فریادت را
یکشنبه ی امروز مانند جمعه های ایران ِ آن زمانی ای بود که بودم، آخر هفته ای که هیچ برنامه ای با خود نداشت یا برای پر کردن آن، برنامه نگذاشته بودم. و این از آن روی بود که تا هم خلوتی کرده باشم با خودم، و هم خستگی را در کرده باشم.