یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۰

شاید برای یک سرود: سینه سپر کن - گیل آوایی



ای همنوای روزگار تلخ و اندوه
یاران دیرین را خبر کن
دستی بزن پایی بکوب
شور و شررهای رفیقان باده تر کن
رود از چه خون
جنگل چرا بی سربدار است
خشم تو کو
مشت تو کو
بر خیز و دنیایی شرر کن

آتش بگیران
شعله سوزان
ای هم آواز
از مرد و زن
پیر و جوان
رزمی بیاغاز

تا بر کنیم این روزگار درد و اندوه
باید بمیدان بود سخت ِ سخت چون کوه

تا روزگار ِ ناکسان را خون بشوید
حتی گر از خون هَزاران لاله روید

بنگر به دشت خاوران
سیاووشان سیاووشان
چشمان اشک مادران
در انتظار است
فریاد کن
فریاد کن
ما با همیم ای همرهان  تلخ و شیرین
سینه سپر کن
سینه سپر کن

شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۰

داد ِ بیداد است ما را روزگار ما چموش- گیل آوایی

داد ِ بیداد است ما را روزگار ما چموش
آنکه باید بشنود می نشوند گشته خموش

ای دریغا خون فشان دلها زبیداد است های
از چه سر در بی چرایی شیرباید نه که موش

پاره کن از پا تنیده تار تازی  ای دلیر
خاوران فریاد بیداد است خون آید بجوش

مرترا خواهد جدایی تا که تاراجش بود
دل بجان آمد از این دیوانگان ِ رفته هوش

آب رسوایی گذشت از سر چه داری آبرو
برکن این بی آبرویان خاک ایران را بپوش

مام میهن را چنین ننگین نشاید ای دریغ
دیوساران را بخشکان چشمه ی ایران بنوش

درد را درمان نباشد دست یاری جز تو نیست
یار باید بود یاری از تو می آید بگوش

باور ما زندگی باشد به عشق و مهر لیک
آتش هستی بگیران نوش بادان نوش نوش

راه ما پندار نیک کردار نیک گفتار نیک
گو به آواز بلند این هر سه را با هوش کوش

گیل آوایی رفته از دستت چو غافل مانده ای
خاک ایران پرخروش است پرخروش است پرخروش
........
2


افتاده ام به غزل یار غار نیست
مستم زباده و همباده یار نیست

دل را به آتش غم داده ام دریغ
زین باده مستی دیوانه وار نیست

رفتند خیل عزیزان به خاوران
دل را قرار از این بی قرار نیست

آنانکه رفته اند و بجا مانده سوگوار
ره پر غبار می شودو یک سوار نیست

هریک به دام غمی خو گرفته اند
یک از هزار دم ِ ماندگار نیست

شب تا سحر بیاد رفیقان کنم هوار
بردار شد یکی را هوار نیست

ای دل خموش که از سر گذشت آب
زین سوگتر دگر روزگار نیست

ما را چه شد که ماتم یاران گرفته ایم
آتش بپا کنیم وطن را قرار نیست


جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۰

ای همرهان بکوشید دوران ناکسان است - گیل آوایی


ای همرهان بکوشید دوران ناکسان است
فریاد درد ما را خشمآتشی چنان است

بنگر که داغ ما را در خاوران بخوانند
وین داغ خون جگرها چون تیر در کمان است

دیریست ماتم ما میدان به ناکسان داد
لیکن بخون بشوییم این سیل بی امان است

با مدعی بگویید میدان تهی نگردد
گر ما حریف ظلمیم رزمی زبن کنان است

با خاک مهربانان عهدیست تا قیامت
بردار سربداریم کاین رسم سروقدان است

جان برکف ایستادیم دریای خون نوردیم
دشمن چه خوش خیالی ما را دلی گران است

تا ظلم ظالمان را از بن برون نیاریم
جنگل ز سربداران فریاد خون چکان است

ای مردمان بدانید الله بت پرستیست
وین یادگاریِ آن وامانده ی شبان است

ما را نه بت پرستی نی بندگی خرافات
با اهرمن بجنگید کاین رزم آرشان است

پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۰

سخنی با دوستان مجاهد - گیل آوایی

سازمان مجاهدین خلق چوب ندانم کاریها و توهمات اسلام سیاسی اش را می خورد به همانگونه که منتظری خورد همانگونه که موسوی و کروبی خورد همانگونه که ملت ایران از این باور و تفکر سراپا جنایت و تناقض خورده است و تاسفبار اینکه هنوز در بر همان پاشنه می چرخد و سازمان مجاهدین خلق طوفانی را درو می کند که هژمونی کسانی چون رجوی بر این سازمان، باد آن را با همان توهمات و تحلیلهای برآمده از آن در سالهای نخستین انقلاب کاشته بودند>>ادامه>>>

سه‌شنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۰

اشک می آید ولی با چشم بازی می کند- گیل آوایی


اشک می آید ولی با چشم بازی می کند from GilAvaeiگیل آوایی on Vimeo.
اشک می آید ولی با چشم بازی می کند
باده یاری می دهد شب دلنوازی می کند

دل هوایی می شود باخواندن مرا ببوس
آخرین بارش غم ما دست درازی می کند

ای دل غمدیده تا کی نغمه جانسوز، وای
بین الهه ناز با من همنوازی می کند

جان که می گیراند عارف با می و پیمانه داد
با نهیب گریه کن راز و نیازی می کند

عاشقان را کی گذارند ناله ام دلگیرشد
باده ای آور به بر این ناله تازی می کند

دلشده بهر وطن دور از وطن بیدادها
زخمه ی تار و نوای دل چه سازی می کند

ای هماوای من آب از سر گذشت اندوه ما
مستی مستانه شاید عشقبازی می کند

عشق من زیبای من خاک وطن تاراج شد
با من است عشق وطن کو سربه رازی می کند

گیل آوایی می دراند سینه با صد ناله آه
غربت ما بین چنین غربتنوازی می کند


12 آوریل 2011

یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۰

فریاد - گیل آوایی

>>>هم آوایان دربدر
چرا به های و هوی شعله کشان
آه می کشند
انسان در کدام چاه خویش چال شده
کاین جانیان چنین به جنایت جهانمان آتش می گیرانند<






شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۰

نمی دانم زنده یاد اخوان ثالث ِ در وطن ِخویش غریب، اگر امروز ما بود

نمی دانم زنده یاد اخوان ثالث ِ در وطن ِخویش غریب، اگر امروز ما بود چه می گفت که در سرزمین خویش غریبیم، در عربت غریبیم، در خود نیز غریبیم، و این درد غریبیست!!!!ا