ای همنوای روزگار تلخ و اندوه
یاران دیرین را خبر کن
دستی بزن پایی بکوب
شور و شررهای رفیقان باده تر کن
رود از چه خون
جنگل چرا بی سربدار است
خشم تو کو
مشت تو کو
بر خیز و دنیایی شرر کن
آتش بگیران
شعله سوزان
ای هم آواز
از مرد و زن
پیر و جوان
رزمی بیاغاز
تا بر کنیم این روزگار درد و اندوه
باید بمیدان بود سخت ِ سخت چون کوه
تا روزگار ِ ناکسان را خون بشوید
حتی گر از خون هَزاران لاله روید
بنگر به دشت خاوران
سیاووشان سیاووشان
چشمان اشک مادران
در انتظار است
فریاد کن
فریاد کن
ما با همیم ای همرهان تلخ و شیرین
سینه سپر کن
سینه سپر کن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر