اندوهباره
گیل آوایی
2 مارس 2010
.
سیلاب فاجعه بود
این دشت تشنه ی همیشه سر به هوا
کجای کمین ِ این خیل ِ پا به راه
رهگیر بی حساب
تاخت زد
که غبارش هنوز
عابر هر فاجعه را به حیرت
می چزاند
ببین
آنکه بر تار ساز هر غروب
نازک عروسک و اسباب بازی گم کرده است
چه اشک می نشاند بر چشمان من
هنوز
دشت تشنه ی سربه هوا
جز از برای سوگ و اندوه
توشه بر نمی چیند
چقدر دلم هوای قهقهه خنده های شاد دارد
در پایکوبی کوچه های شهر
دارهای خدا
چه نا به گاه سر بدار می شمارد باز
چه رویداد غم انگیزیست
دشت تشنه دل از کدام آسمان بر گرفته بود
کاین سیلاب سر ایستادنش نیست فاجعه به باراند
روزگار غم انگیزیست رهگذر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر