1
دست می سایم وُ تا عمقِ شب تنهایی
آهِ اندوه همه نسل مرا می شمرم
اشک، بارانی ی چشمانِ مرا می خواند
نُتِ آوارۀ این سمفونی نیمه شبان
سوزِ ساز دگری می بارد
در نگاه منِ مات
خانه ی مادری چون خاطره ای بکر به زیبایی رقص
یاد آن دلشده می گیراند
از کران تا به کران بیتابی
آه
دلتنگی ما را چه کسی کاشته بود!
که چنین ویرانیم
از کجا
تا
به
کجا!؟
2
در آفتابیِ لحظه ها
باران انتظار
چکه چکه می چشم هنوز
وای که چه تلخ است
چشم به راهی!
.
بیست و هفتم ماه جون 2012
3
چندیست دل نکندی هنوز، دل می کنند!،
به آهی حتی ساده تر از آب خوردنی!
حبابهای پر ادعا
طبلهای خالی
ماجرای ماست!
آنک
که مات می گذرد همچون رنگی بر نقاشی بی حوصلگی!
اینک
همه چیزت می شود اما مجازی!
چه دنیای غم انگیزی ویرانه وار
آواره خو کرده ایم به دست خویش!
تازه اگر آوارش امان دهد!
آ
وا
رش!
باور نمی کنی!؟
.بیست و هفتم ماه جون 2014
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر