دیشب ترا به جان سبو یاد کرده ام
نقش تو درپیاله دلم شاد کرده ام
مست خیال تو چشمی به باده، مست
دیوانه وش فغان ِ تو فریاد کرده ام
گه باده بود وُ گهی زخمه های تار
بس گریه ها ی تلخ ز بیداد کرده ام
آشفته شب به تماشای من نشست
چون عابدی بنام تو میعاد کرده ام
مستانه یاد تو آغوش من سبو
رقص خیال تو در باد کرده ام
شهد ِنگاه ِ تو غزل شد به آهِ من
با چشمِ تو تغزل ِ دلشاد کرده ام
دلتنگیِ ترا زباده ستاندم ولی دریغ
مستانه باز یاد ترا داد کرده ام
مرغی به ناله داد مرا بر گرفت و رفت
نای مرا که ناله به میقاد کرده ام
گیل از تو گفت زدل ناله کرد آوایی
دانی شبانه مست ترا یاد کرده ام
از مجموعه غزلهای رقص خیال