20آوریل 2013
آسمان دیده ام
بارانی، می تابی هنوز
بر دل غمدیده ام، آری
تو بیتابی هنوز
لحظه ها را با تو دارم
نیستی اما دریغ
بر پرِاین لحظه ها، بیداری
وُخوابی هنور
از تو می گویم به آواز
غزل با اشک و آه
این چنین مستانه ام
تنها تو می یابی هنوز
زخمه های تار و نجوای
منِ بی تو خراب
آری آری مهربان آیی که
دریابی هنوز
نقش چشم توست بر رقص
شرابم آه، آه
عشوه ای، جانی، جهانی،
مستیِ نابی هنوز
بیکران سُکری بسانِ
خلسه آوای سماء
جاریِ رودم، روانم را
تو گردابی هنوز
در تغزل از تو دارم
مستیِ آغوشِ ناب
باز بی تایی تو می آیی
به همخوابی هنوز
بین وفای دل که با نامِ
تو دارد پوم، تاک
این دل دیوانه را هر شب
تو مه تابی هنوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر