بنگر چه بوسه می زند منِ من خوشه های یاد
وه مست وُ بی قرار
ویرش گرفته باز
ای داد، داد!
خون می شود دلم از یادِ عطرِ خاک
باران گرفته نگاهِ خموش و مات!
باز آمده است!
باز!
زین سوی باغ می دود او با صدای ناز
نازی که نازِ خانه به نازش همیشه ساز!
آه ای همارۀ من، بی قرارِ من!
ای شورِ سر به هوا
کودکیِ مست!
دیوانه جان چه می دوی آن گونه بی خیال
دیگر نه ناز مانده
نه خاکی
نه خانه ای
دیگر نمانده زمزمۀ مادرانه ای!
دردا که باز
دلم غنج می زند
آن ناز آن ترانه
آه
بگو
کودکیِ من
مادر
کجاست!؟
کجا!؟
کودکم هنوز!
وه مست وُ بی قرار
ویرش گرفته باز
ای داد، داد!
خون می شود دلم از یادِ عطرِ خاک
باران گرفته نگاهِ خموش و مات!
باز آمده است!
باز!
زین سوی باغ می دود او با صدای ناز
نازی که نازِ خانه به نازش همیشه ساز!
آه ای همارۀ من، بی قرارِ من!
ای شورِ سر به هوا
کودکیِ مست!
دیوانه جان چه می دوی آن گونه بی خیال
دیگر نه ناز مانده
نه خاکی
نه خانه ای
دیگر نمانده زمزمۀ مادرانه ای!
دردا که باز
دلم غنج می زند
آن ناز آن ترانه
آه
بگو
کودکیِ من
مادر
کجاست!؟
کجا!؟
کودکم هنوز!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر