کنار
دریای شهرم، یک موج شکنی ست که تازه بلندترش کرده اند و زیباتر هم. هر از
گاهی صحنه های در ساحل این دریا جانم، دیده می شود که حال و هوای خاصی
دارد. هر کدام هم با ایده های من درآورده ای که گاه وا می مانم از کج یا بد
سلیقگیِ عکاس یا برنامه ریز آن صحنۀ
بویژه عروسی! یک بار یادم هست که عکاس از عروس و داماد خواسته بود چمباتمه
زده فیگوری برای عکس یادگار عروسی بگیرند اما تا عکاس تنظیم کند و عکس را
بگیرد و جانِ بلب رسیده عروس و داماد را خلاص کند!، هم عروس هم داماد پس
پسکی با آنجایشان نشستند روی آب که موجی بازیگوش سر بزنگاه هم رسیده بود!،
بگذریم! اما پریروز غروب رفته بودم کنار دریا و دیدم که یک زیبارو، عریان
نشسته است و یک "من مرا قوربان" هم تندا تند داشت از او عکس می گرفت حالا
برای کدام مجله یا نشریاتِ مدل و تبلیغ وبازاریابیِ عطر و لباس و.......
بود، نمی دانم. رفتم و قدم زدم و داشتم برمی گشتم که دیدم هنوز آن زیبارو
با شورت سیاه خیلی آن چنانی روی ماسه دارد راه به راه فیگور می گیرد و عکاس
هم بی امان دارد عکس می گیرد. رویم نشد آشکارا از آن صحنه عکس بگیرم و از
طرفی هم دلم نیامد از کنارش بی خیال و نادیده و بی ثبت بگذرم. خلاصه تلفن
جانِ همراهم را روی دوربین عکاسی گذاشتم و میان دست، طوری که انگار نه
انگار باشد!، چندتایی عکس گرفتم. وقتی بخانه آمدم و دانلودشان کردم این شد
که می بیند ولی یکی از این عکسها جور دیگری شده انگار تلفن همراهم باز ویر
هنرنمایی اش گرفته بود و بی اطلاع من شاهکار کرده بود!!! باور کنید خودم هم
نمی دانم چه هست و چه شد که این عکس گرفته شد. هر چه هست هنرنمایی تلفن
همراهم هست در میان دستانم که داشتم دزدکی از آن صحنۀ حرفه ایِ آن چنانی
عکس می گرفتم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر