سه‌شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۷

سه پاره شعر – گیل آوایی

0
دستها را می گشایی تا  به یک آغوش چشم انداز
خیره مستی
می روی
تا ناکجای حسِ بیدارت
چنان در خود به خود مستانه می مانی
که نه بینی نشان از آنچه می جویی
نه طوفانی که طوفانت بشوراند
به هر چه یاد بادا باد
تو تنها دست می سایی
و آهی گاه وُ دیگر هیچ!
کران تا بیکران تنهاییت را هیچ
تویی با هیچ خود هستی پیچاپیچ!

1
تاریکای اندوه را به آفتاب
گیسوی خیال به ماه
تنهایی را به نجوایی می دهم
دلتنگی به مستی!

اگر بیایی
همه چیز جورِ دیگریست!

The darkness of sorrow to sun
The tress of beloved(life) to moon
The loneliness to dream
The glumness to drunkenness
If you come,
All will be different!
2
نشسته ای
در یک بارِ خلوت
پیاله ای در برابرت!
"بارمن" به در می نگرد
و تو به پنجره

سکوت فریاد می کند!

انتظار برای او
گرمیِ پیاله برای تو
خیال ویرش می گیرد به نُتِ آوازی که سکوت سر داده است.

وسوسه ای این پا آن می کند:
اگر
شاید
اما......

نه!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر