شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۸

من و دریا، کله به کله!!!

امروز چنان عصبانی و عاصی بودم که گویی به زمین و زمان گیر می دهم! رفتم کنار دریا آرام گیرم. دریا چنان خشمآگین داد می زد که نه تنها فکر فروکش کردن آن عصبانیت و عصیان از سرم پرید بلکه تا توانستم مشت بر دریا کوبیدم. به خود آمدم، هیچ جای خشک برایم نمانده بود از سیلی دریا!




.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر