<<<
هیچ چیز با من نیست. هیچ نمی کاوم. بر بال خیال نشسته ام و ده کوره های گیلان را سرک می کشم. به هزار خاطره و یاد می روم و کاغذ روی میزم مثل شیروانی خانه مان از صدای باران چشمم چک چک صدا می دهد.
با این دلتنگی و این موسیقی! نمی دانم کدامشان فریادهایم را قسمت می کنند. وای ِ من چقدر دلم تنگ است
با این دلتنگی و این موسیقی! نمی دانم کدامشان فریادهایم را قسمت می کنند. وای ِ من چقدر دلم تنگ است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر