سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۸

های

از گذر کدام حادثه آمدی
که پیچ و تاب سیلاب واره ای
هنوز می گیراندت
به بغض ناروایی ِ روزگار

ببین
چنین بوده ای
راه به بیراهه بردن
و ناگزیری من با تو


هنوز
دردمان همان است
درمان هم

اگر بگشایی
نگاه بسته
یک سویه
پیچ و تاب هر حادثه ای نمی گیراندت باز
بازی به نوبت

کاش باورم کنی!
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر