پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۹

ویدئو کلیپی بر روی غزلی با عنوان " فغان" از گیل آوایی

جمعه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۹

مات-گیل آوایی

مات

گیل آوایی


16آوریل 2010

زخم

کاری بود

درد هم!

بار بر دوش

شانه های ستبر

ماجرا می کشید از دل حادثه

چونان نازکانه گامهای غزال وحشی

خیز خیز خیزان!

شوق رستن بود

شرار جنگلی هوار!

از در و دیوار می بارید

و بارید

و می بارد هنوز!

نه ستبرانه شانه ای مانده

نه نازکانه گام غزالوشانه ای!

آماجهای مخدوش!

تردیدهای کوهآوار!

آمالهایی که خیال می بافد دریغانه

آه

کمر می شکند سربداران به دار!

داغ این همه فاجعه!

چه حادثه ای رفت بر ما!؟

سه‌شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۹

بگو تا بگویم- گیل آوایی

بگو تا بگویم

گیل آوایی

دوشنبه 12 آوریل 2010

.

چیزی می گیراندم

چیزی میان همه هیچ

چیزی چونان میانه ی آتش

هر سوی شعله رقصان است

چیزی پا به پای خیال پا به گریز هماره ی این سالها

خون بود ماجرای نسل من!

کوله ی غریبیست همسفر!

چه دریغ داشت!؟،

که بود!؟،

از کجا دست به شعله کشانمان بود!؟،

که چنین هنوز داغزارانیم از اوین تا خاورانهای خاک!

باد یاد ِ کدام خاطره با خود می برد!

که قاصد ِ بی قرار هنوز

از دار و دا م داد می زند

آه از کدام سربدار

بگو

بگو

بگو تا بگویم!


پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۹

باهم، گیل آوایی

هنوز هیمه ی جانم
جان ِ شعله کشان است
دستانت را به من بده
راهی مانده باز پا به پای هم
.

چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۹

انتظار

شبان سیاهیست
در گذر اندوه انبوه
پنجره ای بغض کرده سینه باز
ماه
به سرزمینهای بی ابر کوچیده است
من
چه دل شده ای
هنوز به سوسویی
دلباخته ام

آهی سمج
از پنجره پر می کشد
انتظار
انتظار
انتظار

اگر می شد- گیل آوایی

تازه از راه رسیده بودم. خستگی شدیدی در تنم احساس می کردم. فاصله کمی که از ماشین تا خانه پیاده آمده بودم، خیس شده بودم. باران بشدت می بارید. انگار که آسمان و زمین را به هم دوخته بودند. توده ابر سیاهی بی هیچ حرکت می گریید. آب از سراشیب کوچه سر ریز شده بود.
پالتویم را درآوردم. روی جارختی آویزان کردم. انور با شنیدن صدای داد و فریاد هایم فهمید که خیلی خسته از راه رسیده ام. چایی ریخته و به محض دیدنم گفت