بگو تا بگویم
گیل آوایی
دوشنبه 12 آوریل 2010
چیزی می گیراندم
چیزی میان همه هیچ
چیزی چونان میانه ی آتش
هر سوی شعله رقصان است
چیزی پا به پای خیال پا به گریز هماره ی این سالها
خون بود ماجرای نسل من!
کوله ی غریبیست همسفر!
چه دریغ داشت!؟،
که بود!؟،
از کجا دست به شعله کشانمان بود!؟،
که چنین هنوز داغزارانیم از اوین تا خاورانهای خاک!
باد یاد ِ کدام خاطره با خود می برد!
که قاصد ِ بی قرار هنوز
از دار و دا م داد می زند
آه از کدام سربدار
بگو
بگو
بگو تا بگویم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر