سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۹

بی نام

بی نام

گیل آوایی

از میانه ی کدام تباهی گذشته ای
که نعره شلاق ناله می کنی
بهار هیچ شکوفه نچشیدی
که تلخکامی یک هزاره در تو هنوز
خرافه می باراند
چشمان تو
دیدن هیچ رنگین کمانی نیافت مجالی
بس که هراس گناه ناکرده
به تقدیس ندبه ی مقدس تن دادی
درد بزرگیست
چرخه چرخ گرفتار بودنت
که ندیدی
که نمی بینی
وای
چه فاجعه ایست
مرده وار زند-گی

Mullah

From which kind of destruction( corruption) have you passed
That you clamour the cry of lashes
You have not tasted any spring blossom
That bitterness of thousand
Raining ignorance at you
 
Your eyes have not got viewing any rainbow
So far you have been being scared of not-committed-sin
Surrendering to holy lamentation
It is a big problem of time changing
That you have not seen
You do not see
Oh
What a disaster it is
Living deadly

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر