بی نام
گیل آوایی
گیل آوایی
از میانه ی کدام تباهی گذشته ای
که نعره شلاق ناله می کنی
بهار هیچ شکوفه نچشیدی
که تلخکامی یک هزاره در تو هنوز
خرافه می باراند
چشمان تو
دیدن هیچ رنگین کمانی نیافت مجالی
بس که هراس گناه ناکرده
به تقدیس ندبه ی مقدس تن دادی
درد بزرگیست
چرخه چرخ گرفتار بودنت
که ندیدی
که نمی بینی
وای
چه فاجعه ایست
مرده وار زند-گی
Mullah
From
which kind of destruction( corruption) have you passed
That
you clamour the cry of lashes
You
have not tasted any spring blossom
That
bitterness of thousand
Raining
ignorance at you
Your
eyes have not got viewing any rainbow
So
far you have been being scared of not-committed-sin
Surrendering
to holy lamentation
It
is a big problem of time changing
That
you have not seen
You
do not see
Oh
What
a disaster it is
Living
deadly
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر