شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱- ۱۶ مارس ۲۰۱۳
به خاکِ عاشقِ ما عاشقانه ها گم شد
هوای گفتن شعر و ترانه ها گم شد
دگر به یاریِ کس دستِ یاری دادن نیست
به زیرِ بارِ رفاقت چه شانه ها گم شد
دگر به جنگل ما رسمِ سبز و رستن نیست
تبر به قامت سرو وُ جوانه ها گم شد
کسی هوار غم خاوران نمی خواند
سیاوُشانِ وطن ره روانه ها گم شد
تو گویی میهن ما خاک مرده پاشیدند
برای دلشدگان هم بهانه ها گم شد
کسی ز عشق و صفا حرف تازه ای نارد
فغان کنم من از این غم شبانه ها گم شد
دریغ و درد نشاید که خاک عاشق ما
بخون نشسته وُ سرو سهانه ها گم شد
هوار ای که تویی یارِ بی قراریِ ما
چه کرده ایم که چنین عاشقانه ها گم شد!؟
بهوش باش که گم گشته فروَهَر ما را
به دامِ اهریمنان آرشانه ها گم شد
هوای گفتن شعر و ترانه ها گم شد
دگر به یاریِ کس دستِ یاری دادن نیست
به زیرِ بارِ رفاقت چه شانه ها گم شد
دگر به جنگل ما رسمِ سبز و رستن نیست
تبر به قامت سرو وُ جوانه ها گم شد
کسی هوار غم خاوران نمی خواند
سیاوُشانِ وطن ره روانه ها گم شد
تو گویی میهن ما خاک مرده پاشیدند
برای دلشدگان هم بهانه ها گم شد
کسی ز عشق و صفا حرف تازه ای نارد
فغان کنم من از این غم شبانه ها گم شد
دریغ و درد نشاید که خاک عاشق ما
بخون نشسته وُ سرو سهانه ها گم شد
هوار ای که تویی یارِ بی قراریِ ما
چه کرده ایم که چنین عاشقانه ها گم شد!؟
بهوش باش که گم گشته فروَهَر ما را
به دامِ اهریمنان آرشانه ها گم شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر