برای تو می گریم ایران!
در دورترین نزدیکِ سرگردانی!
پریشانی جنگلی مانند
آواز می دهم باز
دلتنگم دلتنگ!
دیریست
پرتاب شده ام گویی
هفت کوه و هفت دریای ناکجای این جهان
هوارِ ناروایی یک تاریخ بر شانه هایم
می خوانم وُ می روم
بر گسترۀ تنهاییِ موج موج
گام به گام
کرانه ای چنگ می زند
نگاه ماتِ به بارانم را
چه
آوای غریبیست دیلمانی!
نجوای همارۀ این سالهایم!
تندر واره ایست آوار این همه
چه توانم کرد!؟
دامِ اندوهباریست روزگار این سالها
و پرتاب شده ای هر چه بادا باد
چنین است باز
اکنونِ من
برای
تو
می گریم
ایران!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر