جهانِ سومی بودن!
شیلنگ آب می داد. چنان آب دادنی که چکه چکه کردنِ آن می شود شکنجۀ چینی! حتی بدتر از واتر بوردینگ! چند بار سعی کردم چکه کردنش را بگیرم نشد! هر بار باز آش همان می شد و کاسه همان! آخرش امروز باز هم افتادم به جانش! افتادنی گویای تمام عیاری از" این تو بمیری آن تو بمیری نیست!" چنان چانه اش را بستم که از سنگ آب می آید اما از شیلنگ نه!
همینطور که داشتم چانۀ شیلنگِ "زرتخ" را می بستم خنده ام گرفت از خودم و کارم! و اینکه جهان سومی بودن چندان هم بد نیست گاهی! اصلا می دانید جهان سومی بودن اگر هیچ خوبی ای نداشته باشد این خوبیها را می تواند داشته باشد و دارد هم!
تفاوت طبقاتی را بهتر از هر جهانی ای! حس می کند حتی می فهمد هم! نیاز به تئوریزه کردن و شدن و فهماندن ندارد! اصلاً شاهکار خلقت است!
جهان سومی همه کاره است یعنی از برق بگیر تا الکترونیک! از بنایی تا لوله کشی از مرغ بگیر تا جان آدمیزاد! کافیست الف را بگویی تا یای آن برایت حرف دارد!
جهان سومی بودن شاهکار است! جهان سومی هنرِ زنده ماندن را می داند! جهان سومی در شرایطِ جهان سوم می داند چطور زنده بماند! آن که از جهانِ از ما بهتران هست باید در شرایط جهان سوم قرار بگیرد تا بداند هنر زیستن و زنده ماندن چیست!
مثل همین که گفته اند اگر مردی بیا ایران و زن باش!
مگر نه!؟
خوب می شود گاهی آقای گودرزی را به خانم شقایقی ربط داد! مثل اینکه از تو بپرسند ساعت چند است بگویی از چه نظر!؟
14 نوامبر 2018
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر