جمعه، دی ۲۴، ۱۳۸۹

پارادوکس ِ یک سکوت داد - گیل آوایی



آوازهای زمستانی را
آنقدر می خوانم
آنقدر می خوانم
که روزگار
فصلی دگر بزاید
از دل تک فصلی اینهمه طوفان

طوفان وُ دشت وُ یک کرانه انتظار!

خیل ِ سواران بی تاخت
نُت ِ بی آواییست که ساز خویش به باد داده است
مشت از چه خشم!؟ بگو!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر