چرا چرت می گویید! چرا خودتان را بخریت زده اید!؟ چرا به چیزی که خودتان می گویید، ذره ای نمی اندیشید!؟ تا کی می خواهید از هرچه عقل و منطق و اندیشه بگریزید. خریت تا کی!؟ قصد توهینی در کار نیست. عملکردتان، وجودتان و فکر و فرهنگتان همین است. گفتن حقیقت ِ وجودی تان توهین نیست. هشدار بخودتان است. خوتانید که جز همین زبان، زبان دیگری نمی فهمید! گواه آن فرهنگ گفتاری، رفتاری تان است چنین می گویم و می نویسم تا هشدار را دریابید تا بدانید که هیچید! حقیرید! و از همین حفارت تان است که به معنی واقعی کلمه خودتان را به خریت زده اید. توهینی اگر این میان برداشت شود، توهین به خود خر است!>>>
یکشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۹
شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۹
اینهمه خون نداده و نمی دهیم که به قانون اساسی حکومت اسلامی باز گردیم!- گیل آوایی
سرانجام منشوری با امضاء آقایان کروبی و موسوی بنام جنبش سبز و خواستگاههای آن منتشر شده است. پیش از هرچیز بگویم که بودن چنین منشوری از آنچه گفته و می گویند و سردرگمی همه ی کسانی که بنا به برداشت و خواست یا آرزوی خود آماجهای جنبش سبز را تعریف و تفسیر کرده و می کنند، یک گام روشن و صادقانه ایست که با توجه به شرایط دشوار سرکوب و محدودیتها، چنین اقدامی را باید ستود به همان گونه که مقاومت آقایان موسوی و کروبی در همراهی با مردم و چه در ماندن بر خواسته هایی که اعلام کرده بودند علیرغم همه ی فشارها و تهدیدها، ستوده ایم اما بر ستودنی از این دست همواره بیم و هراسی سایه انداخته و می اندازد که :>>> ادامه
جمعه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۹
یک اشاره: جنبش سبز همان اشتباهی می کند که مجاهدین سی خرداد شصت کرد – گیل آوایی
بسیارانی هنوز بخوبی بیاد دارند آن زمانی را که میلیشیاهای دلیر مجاهدین خلق، خیابانهای شهرها بویژه تهران را تسخیر کرده بودند و رو در روی حکومت خون آشام خمینی قد بر افراشته بودند. نیرویی چنان گسترده و توانمند که چون برای سرنگونی حکومت اسلامی به خیابان نیامده بودند قتل عام شدند و همراه آنان، همه ی نیروهای انقلابی به خاک و خون کشیده شدند. >>> ادامه
پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۹
الله هیچگاه به این زشتی نبوده است – گیل آوایی
در تاریخ بشر جنایتها و قتل عامها و غارتهای بی شماری را خوانده و شنیده ایم و در سرگذشت دیرپای سرزمین اهورایی مان نشیب و فرازهای بسیاری را با از سرگذرانی دوره های جنگ و غارت، خون آشامان بسیاری داشته ایم اما یک نمونه از آنچه که امروز در ایران می گذرد سراغ نداریم. هر که غیراز این می گوید و می داند، نمونه بیاورد! >>> ادامه
دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۹
نه قطره قطره که دریا بکار می آید- گیل آوایی
بیا کزهمدلی ما بهار می آید
ز رزم وُ یاری ما غمگسار می آید
در این زمانه ی اندوهبار عاشق کش
زمهربانی ما مهر یار می آید
گر از جدایی ما دیو و دد شده بر ما
چو اتحاد کنیم میوه بار می آید
بیا کز همرهی ما امید می روید
به باغ یکدلی ما هَزار می آید
تو ای که مام وطن خواندت به صد آواز
بیا به کام تو خوش روزگار می آید
عجب نبوده وطن گشته خاوران ای داد
که از جدایی ما دشمن هار می آید
زسوگ یار بخون خفته داغدارانیم
شود بهار وطن لاله زار می آید
چه غم که غم بدل ما اوین اوین سبز است
صبور باش بهاران بهار می آید
من و تو ما که شویم اشکمان شود سیلاب
نه قطره قطره که دریا بکار می آید
زرتشت نماد نام ایرانی ماست- گیل آوایی
من با دل خون و خاوران آمده ام
از داغ و شکنجه ها بجان آمده ام
ای حاکم تازی بتو از من پیغام
از ریشه کنم ترا، از آن آمده ام
......
از بهر وطن با سر و جان آمده ام
با مهر وطن چو آرشان آمده ام
بر رهبر جمکرانی از من پیغام
خونخواه وطن منم از آن آمده ام
...........
ای هم وطنان بخون نشستن تا کی
بر دیو و ددان دخیل بستن تا کی
برخیز وطن ترا مرا می خواند
ایرانوطنیم، زهم گسستن تا کی
…….
تا بوده چنین که دیکتاتورها کورند
خونریز، زکابوس خود اندر گورند
با بودنشان جامعه در کور و کری
با جهل و خرافه دیکتاتورها جورند
……
ایران نه ز محمد است نه آل علی
گور ِ پدر همه علی آل ِ ولی
ایران وطن و جان و جهان است مرا
نبود وجبی ز آن ِ الله مملی
…
با داغ ِ وطن، وطن وطن می خوانم
وز سوگ سیاوشان من می خوانم
رزم است به کارزار ِ این اهرمنان
برخیز زیار بی کفن می خوانم
…..
زرتشت نماد نام ایرانی ماست
اسلام نشان ننگ و بدنامی ماست
از بهر حقارت است الله الله
عمامه بسر برای ناکامی ماست
یکشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۹
واقعیت این است: همه ی حکومت اسلامی با همه مجموعه و زیر مجموعه های آن باید سرنگون شود- گیل آوایی
<<<شمایانی که از سرنگونی این حکومت نکبت بار به هراس افتاده اید. شمایانی که منافع و جاه و مقامتان را با سرنگونی این حکومت جنایتکار از کف خواهید داد، چه بخواهید چه نخواهید، این حکومت سرنگون می شود و نه شما و نه هیچ قدرت دیگر قادر به حفظ این حکومت نیست...>>>ادامه>>>
شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۹
جمع کنید این بساط دین الله تان را که از همه ی نماد و نمود آن بیزاریم - گیل آوایی
>>>این را فریاد کرده ایم و در خیابانهای ایران به گوش همه شما و جهان رسانده ایم، شما اگر می خواهید خود را به کری و حماقت بزنید مشکل خودتان است اما تحمیق مردم را کور خوانده اید. همه ی حکومت اسلامی باید گورش را گم کند. ما حکومت ایرانی، قانون اساسی ایرانی و زندگی ایرانی و خدای ایرانی می خواهیم. به همین روشنی و به همین سادگی می گوییم! فریبکاری و ریاکاری را بس کنید! <<<<ادامه
جمعه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۹
جنبشی که نتواند آزادی عمل ِرهبران و رهایی اسیرانش را فراهم و تضمین کند، نمی تواند از درونمایه آزادیبخش برای سرزمین خود برخوردار باشد
یک اشاره
پیوند یک جنبش با رهبری اش از برآوردن ناگفتنی ها و مواضع ناگرفته یا ناگرفتنی، خود را می نمایاند. جنبش کنونی ِ در پیوند با آقایان موسوی و کروبی از پتانسیل و توانمندی برآوردن بسیاری از خواسته ها یا آماجهای خود برخودار است اما در چنبره ی دو گره ی درونی دست و پا می زند
نخست: خصیصه یا توهم/منش مصلحت جویانه و بینابینی آقایان موسوی و کروبی سایه ی تیره ای به کل این حرکت انداخته است که آن را از کارایی بایسته اش که توانایی ای بسیار فراتر از آن را داراست، باز می دارد
دوم: شرایط قلندرمنشانه ی حکومت اسلامی و لمپنرهبران آن از خامنه ای گرفته تا فرماندهان بالادست سپاه، ایجاب می کند که فکر جمعی حاکم بر جنبش سبز، گامهایی تهاجمی تر و فراتر از آنچه که همراهان موسوم به رهبران جنبش سبز یعنی آقایان موسوی و کروبی اعلام می کنند، بردارد.
یکی از روشن ترین و حتی ساده ترین گامها، تامین آزادی عمل و امکان اتخاذ مواضع پیشروانه برای چهره های مشخص رهبری در جنبش و آزادی زندانیان سیاسی است. جنبشی که نتواند آزادی عمل ِرهبران و رهایی اسیرانش را فراهم و تضمین کند، نمی تواند از درونمایه آزادیبخش برای سرزمین خود برخوردار باشد
جنبشی که می تواند کل حاکمیت را نادیده بگیرد و بصورت میلیونی و فراگیر به میدان آید، ظرفیت تامین آزادی عمل برای رهبران خود و توانایی آزاد کردن اسیران جنبش را دارد. کوتاهی از چنین گامهای اولیه و اساسی در مقطع کنونی، سرکوب بیشتر، سازمانیافتگی بیشتر نیروی سرکوب و گریز حکومت نامشروع اسلامی از پریشانی گرفتار آمده اش را سبب می شود.
از این نگاه فکر جمعی حاکم برجنبش باید بتواند دو مورد یاد شده ی بالا را طرح و پیگیری نماید. تحصن در میادین شهرها با چنین خواسته ی روشنی دشوارتر از تظاهرات 25 بهمن نیست.
شمشیر برای سرکوب از رو بسته شده و آهیخته بر مردم ما کشیده می شود چرا در ماندن و تحصن هر روزه در میادین شهرها و پافشاری بر خواسته های مشخص شرایط عینی کنونی، کوتاهی می شود!
امروز فکر جمعی رهبری حرکت های اجتماعی را شکل می دهد و رهبران خود را می آفریند یا بدنبال خود می کشد.
تا زندانیان سیاسی آزاد نشوند
تا اقایان موسوی و کروبی آزادی عمل بطور کامل و بی کنترل حکومتی نداشته باشند، هر روز، روز 25 بهمن است
گیل آوایی
29بهمن 1389
گیل آوایی
29بهمن 1389
تاگفته باشمت - گیل آوایی
مرا به سیاهی می برید بار دگر
این گول
یاسای چنگیزی به الله پیوند داده است
لبخندهای بیهوده ایست بر لبان آنکه
زنجیرها به قتل رقم زد
سرودهای من
افتاب به کوه و ستاره و جنگل گذر داشت
به سیاهی نشستم
وز الله اکبر شوم این قبیله ی نفرت
به کجا خواهیم نشست!؟
درد است
چنین به کوی کدام ویرانگی باز!؟
هنوز داغ هزاران خاوران بر دوش می کشم
باور کن
باتو توهمی در من نیست
همراهی ِ با تو فریاد هماره من است
تا گفته باشم آنچه که نگفته بودند با من
وین راه به چاه دیگریست جمکران
هماو را که ریاکاری اش
خدا و قران به آیت ابلیس پیوند بود
نمی دانستم
الله و خیل خرافه به راه!
از چه به بلاهت زدن
با کوهی خونتجربه بر دوش
نه
با تو همراهی ام نه از تَوﱠهُم تست
بلکه فریاد من است
تا گفته باشمت
آنچه نگفته بودند مرا
پنجشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۹
ما می گوییم همه ی این حکومت لمپن است، شما چه می گویید؟ - گیل آوایی
ما می گوییم همه ی این حکومت لمپن است، شما چه می گویید؟ - گیل آوایی
از همان آغاز حکومت اسلامی، فرهنگی لمپنی با خرافه ها و برداشتهای مالیخولیایی از سیاست و فرهنگ و اقتصاد و جامعه، از سوی رهبر خونخوارش خمینی گرفته تا امروز بر تمامی این حکومت حاکم بوده و هر چه از عمر نکبتبارش گذشته، فرهیختگان و جانهای شیفته در این آب و خاک، یا بر سر دار شدند یا خانه نشین یا ترور شدند یا به دست قاتلان صاحب زمانی با همین فرهنگ خونبار لمپنی به قتل رسیدند.
ما گفتیم و فریاد کردیم اما به آیه و حدیث و لابه ی الله به مسلخ کشیده شدیم و به هزار انگ و برچسب ِمن درآوردی که هیچ جا و معنایی در فرهنگ ایرانی نداشته، مورد یورش لمپنهای خمینی منش، گرفتار آمدیم.
امروز یعنی همین تاریخ همین ماه همین سال 1389که بیش از سه دهه از این حکومت "لمپن الله" می گذرد می بینیم که همان جوجه لمپن الله های نعره کش که در خیابانهای شهر با زوزه و لابه و ادای خاکی بودن در آوردن، تیغ بر هر نماد و نمود انسانی ِ جامعه ی ما کشیدند، رسیده اند به اینجایی که دیگر برای خودشان هم تره خرد نمی کنند! و این همان مشخصه ی تمام نمای لمپنیسم است که هر جا و هر شکل منافعشان ایجاب کند، هر چیز و هر باور و تقدسی را در آن راستا، تعریف و تفسیر می کنند....ادامه>>>
یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹
راهپیمایی 25بهمن ادامه فریادهای ما برای سرنگونی همه ی حکومت اسلامی است – گیل آوایی
برای مبارزه با حکومتی که سراپای آن ریاکاری و جنایت و خون و غارت است، مجوز از خود جانیان خواستن را فقط و فقط می توان یک موضع رسانه ای برای پرده برکشیدن از برخورد ریاکارانه ی حکومت اسلامی به پرچمداری خامنه ای و مجموعه ی گردآمده ی مافیای رهبری اش با آنچه که در تونس و مصر گذشته و می گذرد، دانست و گرنه باید بسیار ساده لوح بوده باشند ندانند که حکومت اسلامی ای که از یک وبلاگ نویس می هراسد و سرنگونی اش را می بیند محال است که چنین اجازه یا مجوزی صادر کند. از این نگاه می توان برخورد آقایان کروبی و موسوی را بسیار اندیشه ورزانه و منطقی یافت،
اما
پنجشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۹
با قهرمان داستان خود گریستم – گیل آوایی
چند روزی بود که با حال و هوای ملاقات و سفرکردنهای مادران به تهران برای یافتن بچه های ناپدیدشده شان یا دیدار آنها، سر کردم. و در تب وُ تاب ِ چنین حال و ُهوایی، یادم آمد اولین سفر مادرم برای رفتن به اوین و دلواپسیهای او که کجا و چگونه راه بیابد و به اوین برود. داستان گیلکی " پیله مار = مادربزرگ" را نوشتم. این دومین داستان در فاصله ی کوتاه چهار یا پنج روزه بود که نوشتم. اولی با نام " تی رافا = در انتظار تو" و دومی همین داستان ِ پیله مار بود. هر دو داستان را برای اینکه خوانندگان ِمتنهای گیلکی به سهولت بتوانند آن را بخوانند، خوانده و بصورت ویدئو و کلیپهای صدا بدون تصویر تهیه و تنظیم کرده و منتشر کردم. شاید عجیب بنظر آید اینکه خودم با شنیدن این داستانها، بارها گریسته ام با حال و هوای مادر ی که در خانه انتظار می کشد بی آنکه کسی مانده باشد در ِ خانه اش را باز کند و بدیدارش بیاید یا مادری که برای ملاقات به زندان اوین می رود. حس و اندوهی اجتناب ناپذیر در من جان می گرفت و مرا با خود می برد تا اشکریزانی که متعجبانه که اشاره کردم. خود داستان را نوشته ام و برای قهرمان داستان خود گریسته ام و می گریم هنوز وقتی به همان گفتمان مادر و جستار ملاقات یا چشم براهی اش می رسم. حس غریبی است. این دو داستان را در وبلاگ گیلکی ام گذاشته ام. به این نشانی
با مهر
گیل آوایی
یکشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۹
یار خیابانی من - گیل آوایی
یار خیابانی من
گیل آوایی
یار خیابانی من
با من وُ همراه منی
کوچه ی بی نام و نشان
در غم بیداد زمان
بغض من و آه منی
سهم ما از نفت و دلار
سفره ی بی لقمه ی نان
خورده اگر برده اگر هر چی از آن ِ من وُ تو
کی می گیریم حقمونو
چاره کنیم درد مونو
داغ ستم بر تن مون
سقف سیاه بر سرمون
زندونه جای همه مون
یار خیابانی من
با من و همراه منی
کوچه ی بی نام و نشان
بغض من و آه منی
دولت غارتگر ما
خالی می بنده واسه ما
زندونه جای همه ما
مجلس بی بُته ی ما
پرشده از هرزه گیا
دزدیه کار ِ همه شون
سفره ی خالی واسه مون
یار خیابانی من
با من و همراه منی
کوچه ی بی نام نشان
در غم بیداد زمان
بغض من و آه منی
با اقتباس از یار دبستانی که گویا سروده ی منصور تهرانی است و اول بار در سال 57 خوانده شد به سرود
جمعه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۹
بجان آمدن - گیل آوایی
1
اشکهایم دریا دریا
خاورانهای خاک
به هر دار و چارپایه
طوفان می کند
ساحل ِ شکیبای همیشه یار
گستره یک انقلاب
پابه پای من
این پا آن پا می گسترد
خشم و هوار بجان آمدن
وقت است
خروش اینهمه سکوت
آتش زدن
2
اندوه خاوران
.
2
اندوه خاوران
.
پای کوه نشستم به آهی
کوه لرزید و گفت هی!؟
از چه آه می کشی چنین!؟
گفتم خاوران!
اندوه اندوه فروریخت کوه
سیلاب
امان نداد از اوین بگویم!
پنجشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۹
دلشدگی های مستانه و الهه ناز - گیل آوایی
.
.
مست ِمست تنهایی ام را برده بودم تا با دریا بتنهایی قسمت کنم. دریای در خلسه مست ِ من ماست شده بود و به غمزه هر از گاهی تلنگری به ساحل می زد و خواب از ساحل خموش می ربود تو گویی که دریا هم دل تنهایی نداشت و سکوت ساحل را بجان آمده بود.
چشم گرداندم از هیچ بنی بشری خبری نبود. من بودم وُ ساحل وُ دریا، وَ یک عمر تنهایی ام که به آرامی در سایه روشن شب، روی ماسه ها گام برمی داشتم.
نه پرنده ی همه روزه ام بود نه کلاغ سیاهی، که هر بار دیده بودمش شگفتی مرا برانیگخته بود که با پرندگان دریایی چه می کند!، از دورهای نه چندان دور صدای تک و توک پرنده ای که خوابش را پرانده باشند، می آمد انگار که اعتراضی کرده باشد و صدای آن مثل نت ِ نابهنگامی می مانست که هارمونی نوای ساز را بهم می ریخت مصداق همان تک پا زدنی که ریتم هماهنگ را بهم می زد.
دریا خلسه ای داشت که می شد از نوازش آن سهمی گرفت و ساحل را گشاده دست تر رها شد. سرمای این فصل سال گُر گرفتی درون و بیرون مرا از فغان بازش می داشت و خوش خوشانه زمزمه ای بود مرا ----ادامه>>>
.
مست ِمست تنهایی ام را برده بودم تا با دریا بتنهایی قسمت کنم. دریای در خلسه مست ِ من ماست شده بود و به غمزه هر از گاهی تلنگری به ساحل می زد و خواب از ساحل خموش می ربود تو گویی که دریا هم دل تنهایی نداشت و سکوت ساحل را بجان آمده بود.
چشم گرداندم از هیچ بنی بشری خبری نبود. من بودم وُ ساحل وُ دریا، وَ یک عمر تنهایی ام که به آرامی در سایه روشن شب، روی ماسه ها گام برمی داشتم.
نه پرنده ی همه روزه ام بود نه کلاغ سیاهی، که هر بار دیده بودمش شگفتی مرا برانیگخته بود که با پرندگان دریایی چه می کند!، از دورهای نه چندان دور صدای تک و توک پرنده ای که خوابش را پرانده باشند، می آمد انگار که اعتراضی کرده باشد و صدای آن مثل نت ِ نابهنگامی می مانست که هارمونی نوای ساز را بهم می ریخت مصداق همان تک پا زدنی که ریتم هماهنگ را بهم می زد.
دریا خلسه ای داشت که می شد از نوازش آن سهمی گرفت و ساحل را گشاده دست تر رها شد. سرمای این فصل سال گُر گرفتی درون و بیرون مرا از فغان بازش می داشت و خوش خوشانه زمزمه ای بود مرا ----ادامه>>>
چهارشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۹
ای هم وطنان بخون نشستن تا کی- گیل آوایی
زرتشت نماد نام ایرانی ماست
اسلام نشان ننگ و بدنامی ماست
از بهر حقارت است الله الله
عمامه بسر برای ناکامی ماست
.... من با دل خون و خاوران آمده ام
از داغ و شکنجه ها بجان آمده ام
ای حاکم تازی بتو از من پیغام
از ریشه کنم ترا، از آن آمده ام
......
از بهر وطن با سر و جان آمده ام
با مهر وطن چو آرشان آمده ام
بر رهبر جمکرانی از من پیغام
خونخواه وطن منم از آن آمده ام
...........
ای هم وطنان بخون نشستن تا کی
بر دیو و ددان دخیل بستن تا کی
برخیز وطن ترا مرا می خواند
ایرانوطنیم، زهم گسستن تا کی
با صراحت به حکومت اسلامی می گوییم: گورتان را گم کنید. برای چنین کاری مجوز بی مجوز! - گیل آوایی
حکومت جنایتکار اسلامی از گذر اعتراضات سال گذشته به چنین نتیجه ای رسیده که پیشگیری از هر اعتراض کارا تر از سرکوب اعتراض است بدین معنی که با همه توان خود از شکل گیری اعتراضات جلوگیری کند و با همان نیرویی که برای سرکوبی اعتراضات لازم دارد، اعتراضات را در نطفه خفه کند. و این همان تاکتیکی است که در کوران اعتراضات به کار برد و برای پس راندن و اخته کردن اعتراضات ماجرای پیگیری تقلب در انتخابات را به مراجعه به مجلس خبرگان و قویه قضاییه و دنبال کردن شکایات از طرق قانونی طرح کردند و فرصت نفس کشیدن و سازمانیابی یافتند و از آن پس تاکتیک پیشگیری از شکل گیری اعتراضات را با تمام نیرویشان دنبال کرده اند.ادامه>>>>
اشتراک در:
پستها (Atom)