1
بی باده اگر شبی سر آرم خوش نیست
بی زخمه تار روزگارم خوش نیست
دل خوش به همین باده و همسازی تار
وین دو اگرم نبوده کارم خوش نیست
......
2
اندوه دل من از تو پایانی نیست
تا هست غمت بجز تو درمانی نیست
وین هست زتوست، نیست هم ازغم ِتوست
( وین هست زتوست نیست هم از غم توست)
بی تو چه کنم روان من جانی نیست
.........
3
یک همچو تو در جهان هواخواهم نیست
من دلشده ام بجز تو درمانم نیست
اشک آید و هرقطره رخ ات می سازد
وز باده بجز رخ تو در جامم نیست
......
4
گفتم خبری ز یار من!؟ گفتا هیچ
گفتم ثمری زکار من !؟ گفتا هیچ
وا مانده از این شبان بیتاب و قرار
کاین زاری ِ بی نگارِ من!؟ گفتا هیچ
.......
5
گفتم زچه بیتاب و قرارم سازی
چون باده شبانه ها شرارم سازی
می ایی و عشوه های ناز است خیال
چون می روی صد ناله، هوارم سازی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر