باز هم دیدن عکسی از منصور کوشان، یکی دیگر از پرکشیدنهای در کوچ و این غربت نمی دانم چرا!!!!، هزار فریاد در خاموشی ام هوار زد! هرچه خواستم از دستش در بروم نشد! و این شد حاصلش که با شما اینجا قسمت می کنم:
گیل آوایی
26 فوریه 2014
گیل آوایی
26 فوریه 2014
دل
از غربت می گیرد!
در غربت مردن!،
اما
حس غم انگیز دیگری ست،
سایه روشنِ هر حال و هوایت!
تاسیان های خاکت
همچون نُتِ آوازی ست نجوای بودن نبودنت!
پژواکِ کوچِ سالهای بی انتها،
آهِ فرو خوردۀ تُست
سیاه سیاه
خاکستری
خا
کس
تری
چیییییییییین
چرووووووووک
کابوس
خواب
خواب
کابوس
آینه هوار می زند
یک گام دیگر نزدیک شدن
نقطۀ پایانی برکوچ!
هیاهوی هرچه که باشد
چه حاصلت
وقتی نباشی
بودنت،
آه می شماری
آنگاه
که سمفونی خیال گوش دنیا کر می کند!
نبودنت اما اگر که هیاهویی!،
چه دیر
دیر
دیر
دست و پا می زند!
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر