سه‌شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۳

بی نام - گیل آوایی



نُتهای گمی بر انگشتان است!
آوازهایی به سکوت،
دل به خیال می برد
کرانه ای چشمان مات می نوازد
بالکشانِ پرنده ای
بازیدنِ عشق و آبی بی انتها، بی ابر!
آه
وسوسه ای نجوا وار بی تاب سرک می کشد!

پیاله ای
جاریِ خاموش می شمارد:
تیک
تاک
تیک
تاک

همین!

جمعه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۳

ویدئوی بازخوانی دوشعر نو و یک غزل - گیل آوایی


شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۳

شبانه ها - گیل آوایی


زبانِ خامُشانۀ شب وُ بغضی به هر پیاله.
پنجره ای کز کرده نگاهِ مات می شمرَد
گاه سوسویی قطره چکان، روان
نقش می زند سایه روشنِ دو سوی!

سمفونی شب به راه
رگباری "آسمان به زمین دوختن" گذشته است!
ناودانی اگر می خواند هنوز
جاری چشمانِ بغض است
نُتهای گمی
که گاه به گاه می شنوی!،
همچون نفسهای آخری که هق هق رگبارانه ته کشیده باشد!

اینک
پیاله ای خالی
سبویی به شهادت

آه
یادها تمامی ندارند دوستِ من!


2
شب وُ آوازهای ما
سکوتِ شهرِ خاموشان شکستن!
آه
پنهانی
چاشنی فریاد است
دل به دریا زدن!

وقتی سکوت
رسم روزگار تحمیلی ست!
وهمِ تو وُ مترسکِ این سیاهی!
دوامِ روزمره گی ست!

می دانی!؟
فریاد
رمز گذرِ شبهای بی چشم و روست!
کودکانه های من
گواه من است
بارها پرده های وهم دریدن!

سه‌شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۳

تغزل از تو برآید، غزل بر از عسل است - گیل آوایی


سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴

تغزل از تو برآید، غزل بر از عسل است
قسم به حرمتِ لیلی، زتو غزل مثل است!

به حرف باشد اگر، ماجرا حکایت ماست
بنازم آن دمِ شیرین که حرفها عمل است

زشرفه های غزل جان من شگفتی نیست
تو دانی شاخ نبات شرحِ حافظ وُغزل است

بیا زحیرت  خود خوان غزل که دل تنگ است
بسان زخمۀ تاری مُغنّی در بغل است!

شبانِ غربت وُ خاموشی وُ گپِ بسیار
دریغ گر نسرایی چنین غمی به دل است!

نگاه کن که چه خون می رود زدیدۀ ما
تو گویی مام زمین زیرپایمان گسل است

ز های هوی جهان محرمی به دلها نیست
دلی به خون بنشیند که خالی از خلل است

پنج بیت از این غزل واکنشِ آنی به تک بیتی از خانم راحله یار    

آن قدر دل گرفته زنم از صدای خویش
از شرفه های پای غزل شوکه می شوم
10 جوئن 2014

راحله 
 است که در صفحۀ فیسبوکشان خواندم. در بازخوانی غزلم دو بیت دیگر به آن افزوده ام.

جمعه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۳

ناگزیری - گیل آوایی



سخت می شوی
سخت
سخت
سنگ حتی
اما ببین
ماندن گزیرِ تو شاید!،
کندن، ناگزیریِ سنگ است سختسرانه
سلانه سلانه غلتیدن
یا تاختِ بی کله، بی امان!
به تو نیست دوستِ من
این میانه کوه است و دشتی تا بی نهایت نگاهت!
کجای این میانه
مرزِ ماندن و کندن!،
بشورد یا بشوراند،
چه گزیری ات که ناگزیری ست
خواه ناخواه!
پس
دل به جاری پوم تاکِ رام و آرام
شمارش معکوسی ست!
سپس
بی
دل
به
خواه!
.
ناتمام

دوشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۳

............. - گیل آوایی



آغوشگاهِ دلدادگیست کرانۀ چشمان مات
دریغ، سایه روشنِ ناروایی ست
آه که دورهای خیال
چه بیتاب می شمارد آرزوهای بر باد!

شقایق تاب می خورد،
حسرت حسرت که این خاک،
اسارت دیوانگان را بجان آمده است!

آتش آتش خشم
وای مشتافریادی اگر
مرگ یک بار
شیون هم.

همین!