1
می دانی!؟ مستی یعنی
همین:
شراب از نگاه تو مست!،
و من!؟
آه!
نپرس!
2
بودنت که هیچ!
ویران می کند خیال مرا
همچون وطنم با من!
نبودن توست بسان
کودکانه هایم
که باز می خوانمت
بازیگوشانه تر!
3
مستانه های وسوسه ای نا
بگاه
رازهای مگویند آه واره
بر شمردن!
.
پیاله اما
بهانه ای تا بهارِ نگاه
تو گل کند باز
در کرشمه های خیال!
آه چه نقش می زند ترا
هر آهِ دلتنگیهایم!
یک دریا هوار موج می زند در من!
موج می زند!، مست!
همین!
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر