سایه های بازیگوش
افشانِ گیسوی شب بر شانه های خیابان
رقص باران وُ سوسوی برگ
سرک کشانِ گاه به گاهِ باد
در گذری آرام
گام به گام
رام
سمفونی تنهاییست
شب و هوهوی باد
یک خیابان
یک رهگذر
یک شهر با هیبت هیولایی لمیده
در سایه روشنِ چراغانی
آوازِ بی صداییست
نجوای غربت غریب.
سکوت می درَد
مست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر