سه‌شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۵

دو شعر - گیل آوایی



سرکشی ام را باد
فریادم را توفان
اندوهم را ابر
سکوتم را جنگل
و هوار مرا
مادری می داند به خونخواهی دلبندش.

پوم تاکِ قلب من
بغض کودکی ست به لج
که گم شده است میان انبوه رهگذرانی مترسکوار در گذر!
آه
بیگانگی غریبی ست
منِ من
با من!
در نا به گاهانِ هماره ای
که نه به زمان است
نه به روزگارِ من!

2
دستها
برای بدرودند
این روزها
نه درود!

و نگاهها
خریدارانه حریصند
به چنته ای
که هیچت میانه ای نیست
رهباخته ای مانی
ناجور
به کاسبکارانه زمانه ای اسیر
بی دلبخواه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر