فریاد شهر خاموش است
سمفونیِ شب.
سمفونیِ شب.
سوسو می زند
روشنای شبانه
مستانه خیالی ست خوشخیالانه
شمار گامها گم شده است
در بی امانیِ مستی
شب و شهر و ویرانه ای مست
به سایۀ خویش دل داده است
زمزمه ای بی اختیار
" زیبای من
خواهی چرا
از خود جدا
دنیای من[1].."
روشنای شبانه
مستانه خیالی ست خوشخیالانه
شمار گامها گم شده است
در بی امانیِ مستی
شب و شهر و ویرانه ای مست
به سایۀ خویش دل داده است
زمزمه ای بی اختیار
" زیبای من
خواهی چرا
از خود جدا
دنیای من[1].."
2
خواب می رود شب
پرنده ای سکوت شهر می شمارد
گاه و بی گاه
تنهایی
چونان وسوسۀ خیال بی دل بخواه
دل می دهد رام
سمفونی شب
هوار پوم تاک است
آرام
آرام
آرام
پرنده ای سکوت شهر می شمارد
گاه و بی گاه
تنهایی
چونان وسوسۀ خیال بی دل بخواه
دل می دهد رام
سمفونی شب
هوار پوم تاک است
آرام
آرام
آرام
3
سایه های بازیگوش
افشانِ گیسوی شب بر شانه های خیابان
رقص باران وُ سوسوی برگ
سرک کشانِ گاه به گاهِ باد
در گذری آرام
گام به گام
رام
سمفونی تنهاییست
شب و هوهوی باد
افشانِ گیسوی شب بر شانه های خیابان
رقص باران وُ سوسوی برگ
سرک کشانِ گاه به گاهِ باد
در گذری آرام
گام به گام
رام
سمفونی تنهاییست
شب و هوهوی باد
یک خیابان
یک رهگذر
یک شهر با هیبت هیولایی لمیده
در سایه روشنِ چراغانی
یک رهگذر
یک شهر با هیبت هیولایی لمیده
در سایه روشنِ چراغانی
آوازِ بی صداییست
نجوای غربت غریب.
نجوای غربت غریب.
سکوت می درَد
مست!
مست!
خالی می کنم جای ترا
و خالی می شود جای من!
پُر می شوم
از جای خالی!
این میان
مستی می ماند وُ پیاله ای خالی!
و خالی می شود جای من!
پُر می شوم
از جای خالی!
این میان
مستی می ماند وُ پیاله ای خالی!
[1] معینی کرمانشاهی> زیبای من
خواهی چرا از خود جدا دنیای من
.
این سه پاره شعر را در بایگانیِ کارهای روزانه ام داشتم. نمی دانم انتشارش تکراریست یا نه. به هر روی با دوستان در اینجا قسمت می کنم.-گیل آوایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر