یکی
از یادداشتها در بایگانیم که هر چه هست با شما قسمت می کنم!
داشتم
دنبال ترانه های پروین می گشتم که چشمم به ترانه های آغاسی افتاد!!! رویش از روی
دلتنگیِ نوستالژیک! کلیک کردم و صدای آغاسی در آمد!!:
تو
سفر کردي بسلامت
تومنو
کشتي زخجالت
ديگه
حرف اشتي نباشه باتو قهرم تا بقيامت باتو قهرم تا بقيامت..........................
که برای تو زنده ام وای که برای تو زنده ام"!!!
لبخندی زدم با یاد خاطره ای از دوران نوجوانی در رشت که
آن وقتها خوش بحالمان بود و گاهی سازدهنی! گاه فلوت تمرینی می زدم و بقولی یاد می گرفتم! و رودخانۀ
معروف شهرم رشت " روبار!" هم که جای عزا و عروسی ما بود یعنی هم شنا می
کردیم هم واترپلو بازی می کردیم هم ماهی می گرفتیم با یک لولۀ خیزران که قلاب
ماهیگیری اش درست می کردیم یا صد البته جانشوران پس از بازیهای فوتبال که ماجرایی
بود روزهای تابستانمان!
همین رودخانه " روبار" بعدها چنان شده بود که
فاضلابِ روباز شهرم رشت می نمود و از پسآبهای کارخانه ها گرفته تا بیمارستانها و
خانه ها و.... که در آن جاری شده بود و هیچ موجود زنده ای در آن پیدا نمی شد! نمی
دانم این رودخانه که چنان بود اکنون چگونه است! و اما خاطره ای که با صدای آغاسی
یادم آمد این بود که در همین " روبار" شنا می کردم و در حال شنا، فلوت
را یکدستی می زدم! که ترانۀ آمنه آمنه اش را خوب بیاد دارم!!! تصور نوجوانی ام که
در آب شنا کنان با نیلبکی که یک دستی آمنه آمنۀ آغاسی می زدم! مانند یک آنیمیشین!
جلوی چشمم شکلک در آورد از آن سالها و این سالهای با یادآوریِ جانم رشت و صدای
آغاسی که برای تو زنده ام وای! که برای تو زنده ام!
هزار
سال هم اگر آدم دور از خاک مادری اش باشد حتی اگر بهشت برینش بدانند باز دلِ آدم
برای خاک مادری تنگ می شود و هیچ کاری اش هم نمی شود کرد! هیچ جای جهان خاک مادری
نیست که نیست! هرچه که باشد!
کیوان
شید ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ - ۹ آوریل ۲۰۱۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر