پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۰

چه گویمت که در این روزگار شیدا نیست - گیل آوایی

چه گویمت که در این روزگار شیدا نیست
گیل آوایی
14 جولای 2011



چه گویمت که دراین روزگار شیدا نیست
چه دل شدن که دل ِ بی قرار پیدا نیست

به جان ِ باده سرشتم شبانه آوازی
کزآن سبو بدرخشید وُ یار رسوا نیست

هر آینه که دل از روزگار می شکند
به کام دل، دل دریا هوار ِدریا نیست

به گوش جان بشنیدم نوای مطرب ِمست
که گفت خلوت ما را نوای دلها نیست

تو با دو دست ِخودت کسب و کار می داری
چه دلشدن که به داد و ستد فریبا نیست

گذشت کار من از قیل و قال کاسبکار
در این زمانه تهی جامه را شکیبا نیست

چو لعل ِ یار گشودم دل از محبت ِدوست
عجب نبود نگاهی به آه ِ  تنها نیست

ببین به نام سبو زخمه های دلسازی
زتار ِجان که چنین سهم کار دلها نیست

تو ای خموش ِ همه راز ِخلوت ِدل ِ ما
به نام ِ نامی مستان که باده بی پا نیست

بیا بیا که دل از این زمانه بر گیریم
پیاله ای برسان یار ِ سرو بالا نیست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر