نیمه شب 30 جولای 2011
اینجا منم به سکوت غمانه ناشادم
اسیر آتش یاران ِ دور وُ هر یادم
ز دام رسته ولی بسته بال می خوانم
هزار شوق شکفتن، فسرده بنیادم
چه بود گردش این روزگار بی بنیاد
کجا شدم که غریبانه می شود دادم
وطن چه بود، کجا شد چه آمدش بر سر
که داغ دل بشود گریه گریه، فریادم
نگر که نام رفیقان به گریه می خوانم
مرا ببوس ِ عزیزان که داده بیدادم
وطن، وطن، که بنامت هنوز خونبارم
چه عاشقانه بنامت شده است هر دادم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر